شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۵۶
سنایی
سنایی( غزلیات )
61

غزل شمارهٔ ۲۵۶

آمد بر من جهان و جانم
انس دل و راحت روانم
بر خاستمش به بر گرفتم
بفزود هزار جان به جانم
از قد بلند و زلف پشتش
گفتم که مگر به آسمانم
چون سر بنهاد در کنارم
رفت از بر من جهان و جانم
فریاد مرا ز بانگ موذن
من بندهٔ بانگ پاسبانم