113
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدحامیر شیخ حسن
ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک !
ساحتت را روضه فردوس حدی مشترک
در خط از عکس خطوطت ، سطح لوح لاجورد
در گل از سهم اساست ، پای وهم تیز تک
از فروغ شمسه دیوار ایوانت به شب
ذره ها را در هوا بتوان شمردن یک به یک
پاسبانان دور بامت که با عرشند راست
زنده می دارند شب ز آواز تسبیح ملک
باغبار کیمیای خاک در گاه تو زر
سر زند بر سنگ اگر جوهر نماید بر محک
با رگاهت قبله گاه مشگ مویان خطا
آستانت قبله جای ماهرویان نمک
جنت وصحنت مقابل می نهد استاد عقل
گفت رضوان : هان بیا ! آن عرصه لی ، وین خصه لک
خا ر و خاشاک غذایت می فرستند هر صباح
گلشن فردوس را فراش بر رسم ملک
ز اشتیاق خوض روض کوثر مشربت
می شود ماه سما هر ماه بر شکل سمک
ز اعتدال نو بهار گلشنت در مهرگان
می دماند خیری از ازهار وگلبرگ از خسک
چرخ خورشید جلالی ایمن از تغییر هدم
سد یا جوج بلایی فارغ از تخریب دک
میر بر صدر تو جمشید ست بر عرش سبا
شاه بر تخت تو خورشید ست بر اوج فلک
شیخ حسن بیگ آسمان مملکت (من کل باب)
شاه دلشاد آفتاب سلطنت بی هیچ شک
حزم هشیارست قصر ملک این را پاسبان
بخت بیدارست خیل نصرت آن را یزک
نیست بی این باد را دست تطاول بر چراغ
نیس بی آن آب را حکم تصرف بر نمک
آن جهانداری که از آواز کوشش هر زمان
روز کوشش آید اندر گوشش (النصرة معک )
خطه بغداد جز در سایه اقبال شان
چون خلافت با علی بوده است و زهرا بی فدک
تا به تیغ زرنگاری از روی گیتی هر صباح
خط مشک افشان شب را می کند خورشید حک
این بهشت آباد خرم بر شما فرخنده باد
مسکن احباب جنت منزل اعداد درک