شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
حکایت شمارهٔ ۱۲
سعدی
سعدی( باب هفتم در تأثیر تربیت )
439

حکایت شمارهٔ ۱۲

سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.
کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود می گفت: یاللعجب! پیادهٔ عاج چو عرصه شطرنج به سر می برد فرزین می شود، یعنی به از آن می گردد که بود و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بتر شدند.
از من بگوی حاجی مردم گزای را
کو پوستین خلق به آزار می درد
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار می خورد و بار می برد