شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
حکایت شمارهٔ ۱۱
سعدی
سعدی( باب چهارم در فواید خاموشی )
120

حکایت شمارهٔ ۱۱

منجمی به خانه در آمد. یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود گفت:
تو بر اوج فلک چه دانى چیست
که ندانى که در سرایت کیست