شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۳ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۳۶- سورة یس - مکیة )
79

۳ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: أَ لَمْ یَرَوْا... نه نگرند بدیده سر تا بدایع صنایع بینند؟ نه نگرند بدیده سرّ تا لطایف وظایف بینند؟ ننگرند بدیده سر تا آیات آفاق بینند؟
ننگرند بدیده سرّ تا آیات انفس بینند؟ ننگرند بدیده دل تا انوار هدایت بینند؟ ننگرند بدیده جان تا اسرار عنایت بینند؟ ننگرند بدیده شهود تا حضرت مشهود بینند؟ ننگرند بدیده وجد تا رایت وجود بینند؟ ننگرند بدیده بیخودى تا دوست عیان بینند؟ ننگرند بدیده فنا تا جهانى بیکران بینند؟!
الا تا کى درین زندان فریب این و آن بینى
یکى زین چاه ظلمانى برون شو تا جهان بینى‏
جهانى کاندرو هر دل که یابى پادشا یابى
جهانى کاندر و هر جان که بینى شادمان بینى
اى مسکین تا کى در صنایع نگرى؟ یک بار در صانع نگر! تا کى ببدایع مشغول باشى؟ یک بار بمبدع مشغول شو! تا کى مرد هر درى باشى؟ مرد هر درى را هرگز صلاح و فلاح نبود، لا تکن امعة فتهلک. هزار حصن روئین از جاى برکندن آسان‏تر ازان بود که مرد هر درى را بیک در باز آوردن. بو یزید بسطامى را حدیث دل پرسیدند، گفتا: دل آن بود که بمقدار یک ذره آرزوى خلق درو نباشد.
أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ سلمان فارسى رضى اللَّه عنه هر گه که بخرابه‏اى بر گذشتى توقّف کردى بزارى بنالیدى و رفتگان آن منزل یاد کردى گفتى: کجا اندایشان که این بنا نهادند و ازان مسکن ساختند دل بدادند و مال و جان درباختند تا آن غرفه‏ها بیاراستند، چون دل بران نهادند و چون گل بر بار بشکفتند از بار بریختند و در گل خفتند.
سل الطّارم العالى الذرى عن قطینه
نجا ما نجا من بوس عیش و لینه
فلمّا استوى فى الملک و استعبد الورى
رسول المنایا تلّه لجبینه‏
وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ صفت روز رستاخیز است که در ان روز رزمه‏هاى نفاق برگشایند و سرپوشهاى زرّاقى از سر آن بر گیرند و گویند: «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ». مدّعیان بى‏معنى را بینى که زبانهاشان از راه قفا بدر میکشند و لوح معاملات هر کس در رویهاشان میدارند که «اقْرَأْ کِتابَکَ»، و هر ذرّه‏اى که بظلم ستده باشند یا از زکاة باز گرفته داغ قهر میگردانند و بر پیشانیهاى عوانان خویشتن‏پرست مى‏نهند. اى مسکین! آخر نگویى که تا چند از این مکابره بر دوام و تا کى ازین شوخى و دلیرى فراوان، از حال طفولیّت تا جوانى و برنایى و از جوانى و برنایى تا بکهلى و از کهلى تا بپیرى و از پیرى تا بکى؟! سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها... الآیة پاکى و بى‏عیبى آن خداى را که در زمین از یک آب و یک خاک و یک هوا این همه عجائب صنع نماید و آیات و رایات قدرت پدید کند، بینا کردن بندگان را و باز نمودن‏نشان را که آن کس که ندیده بود ببیند و آن کس که در نیافته بود دریابد که این کرده را کردگارى است و این ساخته را سازنده ایست و این آراسته را آراینده‏ایست و رسته را رویاننده‏اى، هر یکى بر هستى اللَّه گواه و بر یگانگى وى نشان، نه گواهى دهنده را خرد نه نشان دهنده را زبان،
و فى کلّ شى‏ء له آیة
تدلّ على انّه واحد
وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ بزرگى را پرسیدند که شب فاضل‏تر یا روز؟
جواب داد که شب فاضلتر که در شب همه آسایش و راحت بود و راحت از بهشت است و در روز همه رنج و دشوارى بود اندر طلب معاش و رنج و دشوارى از دوزخ است. و نیز گفت: شب حظّ مخلصان است که عبادت باخلاص کنند ریادران نه، روز حظّ مرائیان است.
که عبادت بریا کنند اخلاص در ان نه، شب وقت خلوت دوستانست و میعاد آشتى جویان و سلوت مشتاقان و هنگام راز محبّان. وحى آمد ببعضى انبیا: کذب من ادّعى محبتى اذا جنّه اللّیل نام عنى ا لیس کلّ محبّ یحبّ خلوة حبیبها انا مطّلع علیکم اسمع و ارى».
و گفته‏اند: شب و روز نشان قبض و بسط عارفان است، گهى شب قبض بود ایشان را و گهى روز بسط، در شب قبض همه فترت و هیبت بینند، در روز بسط همه لطف و رحمت یابند، در شب قبض صرصر قهر آید شواهد جلال نماید بنده بزارد در خواهش آید، در روز بسط همه نسیم لطف دمد بوى وصال آرد شواهد جمال نماید بنده بنازد در رامش آید.
پیر طریقت گفت: گاه گویم که در قبضه دیوم از بس پوشش که مى‏بود، گاه نورى تابد که بشریّت در جنب آن ناپدید شود، نورى و چه نورى که از مهر ازل نشانست و بر سجل زندگانى عنوانست، هم راحت جان و هم عیش جان و هم درد جانست.
هم درد دل منى و هم راحت جان
هم فتنه برانگیزى و هم فتنه نشان‏
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ... از روى حکمت گفته‏اند که زیادت و نقصان ماه از آنست که ماه در ابتداى آفرینش نور او بر کمال بود بخود نظرى کرد، عجبى در وى پیدا شد، رب العزة جبرئیل را فرمود تا پر خویش بر روى ماه زد و آن نور از وى بستد ابن عباس گفت: آن خطّها که بر روى ماه مى‏بینید، نشان پرّ جبرئیل است نور از وى بستد امّا نقش بر جاى بماند و نقش کلمه توحید است بر پیشانى ماه نبشته «لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه»، چون نور از ماه بستدند او را خدمت درگاه منع کردند، ماه از فرشتگان مدد خواست تا از بهر وى شفاعت کردند گفتند: بار خدایا ماه در خدمت درگاه عزّت خوى کرده هیچ روى آن دارد که یکبارگى او را مهجور نکنى؟ رب العزة شفاعت ایشان قبول کرد و او را دستورى داد تا هر ماهى یک بار سجود کند در شب چهارده، اکنون هر شب که بر آید و بوقت خدمت نزدیکتر میگردد نور وى مى‏افزاید تا شب چهارده که وقت سجود بود نورش بکمال رسد، باز از چهارده چون در گذرد هر شب در نور وى نقصان میآید که از بساط خدمت دورتر میگردد. و قیل: شبیه الشمس عبد یکون ابدا فى ضیاء معرفته و هو صاحب تمکین غیر متلون اشرقت شمس معرفته من بروج سعادته دائما لا یأخذه کسوف و لا یستره سحاب و شبیه القمر عبد یکون احواله فى التنقل و هو صاحب تلوین له من البسط ما یرقّیه الى حد الوصال ثمّ یردّ الى الفترة و یقع فى القبض ممّا کان به من صفاء الحال فیتناقص و یرجع الى نقصان امره الى ان یرفع قلبه عن وقته ثمّ یجود علیه الحقّ سبحانه فیوفّقه لرجوعه عن فطرته و افاقته عن سکرته فلا یزال تصفو حاله الى ان یقرب من الوصال و یرتقى الى ذروة الکمال فعند ذلک یقول بلسان الحال:
ما زلت انزل من ودادک منزلا
تتحیّر الالباب عند نزوله‏