شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۲۶ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۴- سورة النساء- مدنیة )
60

۲۶ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ الآیة این خطاب با اهل هر دو کتاب است: تورات انجیل، و رسول ایدر محمد (ص) است، میگوید: اى جهودان و اى ترسایان! محمدبشما آمد و قرآن آورد، فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ او را تصدیق کنید، و قرآن براست دارید که شما را این به بود از کفر. پس اگر کافر شید و محمد را دروغ زن گیرید، و نعمت خداى بر خود بپوشید، بدرستى بدانید که هر چه در آسمانها و زمینها خلق است همه آن اللَّه است. تواند که شما را بزمین فرو برد، یا آسمان بسر شما فرو آرد، و روزى از شما باز گیرد. کفر شما شما را زیان دارد، و اگر نه خداى بى‏نیاز است از شما و طاعت شما. پس گفت: وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً اللَّه دانا است بعاقبت کار همگان از کفر و ایمان، حکیم است درین تکلیف که شما را میکند، و میداند که از شما چه آید.
یا أَهْلَ الْکِتابِ این خطاب با ترسایان است که در کار عیسى غلوّ کردند.
و معنى غلوّ از اندازه در گذشتن است بناحق. میگوید: اى ترسایان! در دین خود از اندازه در مگذرید، و بر اللَّه جز آنکه سزاى وى است مگویید، او را بى‏عیب و پاک دانید، از جفت و فرزند و انباز، که وى را نه انباز است، نه جفت، نه فرزند.
آن گه صفت عیسى کرد، و گفت: إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ عیسى پسر مریم است نه پسر خدا، چنان که ترسایان گفتند. «رَسُولُ اللَّهِ» رسول خدا است، نه چنان که جهودان گفتند که نیست. باین دو کلمه بر هر دو گروه رد کرد آنچه در عیسى گفتند. وَ کَلِمَتُهُ معنى آنست که بکلمه حق در وجود آمد، که وى را گفت «کن فکان»، و گفته‏اند وى را کلمت خواند، از بهر آنکه خلق بوى هدى یافتند، چنان که بکلام وى یافتند.
أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ اى اعلمها و اخبرها بها. کما یقال: القیت الیک کلمة حسنة. میگوید: آن سخن به مریم افکند، یعنى مریم را از آن آگاهى داد، وخبر کرد از وجود عیسى بى‏پدر، پس عیسى که مخلوق است و پسر مریم است، چگونه خدا بود؟ و مادر وى پیش از وى بوده، و از وى در وجود آمده، و خداى قدیم است، لم یزل و لا یزال، پیش از وى هیچ چیز نه، و پس از وى هیچ چیز نه.
مصطفى (ص) گفت: «انت الأوّل فلیس قبلک شى‏ء و انت الآخر فلیس بعدک شى‏ء، و انت الظّاهر فلیس فوقک شى‏ء و انت الباطن فلیس دونک شى‏ء».
وَ رُوحٌ مِنْهُ اى امر منه، لأنّه بأمره کان، و قیل: و روح منه اى و نفخة منه، لأنّ جبرئیل نفخت فى روحها، فحملت باذن اللَّه، معنى آنست که: نفخه جبرئیل بفرمان حق به مریم رسید، و از آن بار گرفت. و نفخه جبرئیل را روح گفت، لأنّها ریح تخرج من الرّوح. و قیل: معناه، و رحمة منه، یعنى: جعله اللَّه رحمة لمن تبعه، و آمن به. یدلّ علیه قوله: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ اى قوّاهم برحمة منه. و قیل: الرّوح، الوحى. اوحى الى مریم بالبشارة و الى جبرئیل بالنّفخ، و الیه ان کن فکان، یدلّ علیه قوله: «یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ».
مذهب حلولیان و ترسایان آنست که: وَ رُوحٌ مِنْهُ این «من» تبعیض است تا بعضیّت و جزئیّت میان خالق و مخلوق اثبات کنند، و نه چنانست که ایشان گفتند، تعالى اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا! این «من» نه تبعیض راست، بلکه ابتداء غایت راست، چنان که در آن آیت گفت: سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ.
اگر «روح منه» اقتضاء کند که عیسى بعضى است ازو، پس «جَمِیعاً مِنْهُ» اقتضاء کند که هر چه در آسمان و زمین چیز است ابعاض است ازو، و باتفاق این من تبعیض نیست، پس «و روح منه» همین است، و جز این نیست.
امّا روح در قرآن بر وجوه است: یکى از آن روح است که اجسام بدان زنده، و قبض آن بوقت مرگ قابض الأرواح کند. و مصطفى (ص) آن را گفته: «الارواح جنود مجنّدة، فما تعارف منها ائتلف، و ما تناکر منها اختلف.
و به یقول اللَّه عزّ و جلّ: وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی. و روح، جبرئیل است لقوله عزّ و جلّ: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، و قال تعالى: و أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ. و روح نام فرشته‏ایست عظیم، لقوله تعالى: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا. و روح کلام خدا است، لقوله تعالى: یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ، و لقوله تعالى: أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا. و روح بمعنى رحمت است، لقوله تعالى: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ اى برحمة منه، و روح عیسى است، و ذلک فى قوله: فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا، و قوله تعالى: وَ رُوحٌ مِنْهُ. فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ اى لا تقولوا بالأقانیم کما قالت النّصارى: اللَّه ثلاثة، فأقنوم الأب، و هو اللَّه سبحانه، و اقنوم الابن، و هو عیسى، و اقنوم الزّوج، و هى مریم. این یک صنف‏اند از ترسایان که اللَّه را ثالث ثلاثة میگفتند، یعنى که اوست و جفت و فرزند. ربّ العزّة گفت: سه مگویید، و ازین سخن باز ایستید، و توبه کنید. انْتَهُوا یعنى: توبوا الى اللَّه عزّ و جلّ من مقالتکم هذه، خَیْراً لَکُمْ یعنى: یکن خیرا لکم.
إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ خدا یکیست، یگانه، یکتا، در ذات و صفات بیهمتا و خدایى را سزا.
سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ تنزیه نفس خویش کرد، و خود را ستود، که وى را سزد که خود را ستاید، پاکست و بى‏عیب، بى‏زن و بى‏فرزند، بى‏خویش، و بى پیوند، خود بى‏یار، و همه عالم را یار، خود بى‏نیاز، و همه عالم را کارساز.
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ او راست هر چه در آسمانها، و هر چه در زمین، عیسى و غیر عیسى همه رهى و بنده وى، همه آفریده و ساخته وى.
وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکِیلًا اى کفیلا و شهیدا بذلک.
قال رسول اللَّه (ص): «من قال: اشهد أن لا اله الّا اللَّه، وحده، و انّ محمدا عبده و رسوله، و انّ عیسى عبده و ابن امته، و کلمته القاها الى مریم، و روح منه، و انّ الجنّة حقّ، و انّ النّار حقّ، ادخله اللَّه من اىّ ابواب الجنّة الثّمانیة شاء». یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ‏ سبب نزول این آیت آن بود که ترسایان نجران گفتند: یا محمد! چرا همیشه صاحب ما را عیب کنى، یعنى عیسى، و وى را بد گویى؟ رسول خدا گفت: در وى چه میگویم که آن بد است؟ گفتند: مى‏گویى که: وى بنده خدا است. رسول گفت: وى را عیب و عار نیست که بنده خدا است. در آن حال جبرئیل آمد، و بر وفق آن آیت آورد:نْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ‏
. قیل: هم حملة العرش، و انّما ذکرهم لأنّ من الکفّار من اتّخذهم آلهة.
قومى که فریشتگان را بر انبیاء تفضیل نهادند، دست درین آیت زدند، و تمسّک باین کردند که: لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ‏، و این تمسّک بمذهب اهل حق درست نیست، و ایشان را درین آیت نام بردن، و ذکر کردن نه بر جهت تفضیل است، بلکه جواب دو گروه است: یکى ترسایان که عیسى را فرزند گفتند. دیگر مشرکان عرب که فریشتگان را خدایان ساختند، و عبادت ایشان کردند. ربّ العالمین گفت بردّ ایشان که: عیسى ننگ ندارد که بنده خداى باشد اى ترسایان! و نه فریشتگان که مقرّبانند از کرامت خداى، و بیشترین بشراند، مى‏ننگ دارند از بندگى اللَّه اى مشرکان عرب! پس معلوم گشت که این بر ردّ فریقین گفت، نه بر وجه تفضیل.
دیگر جواب آنست که: چون ترسایان گفتند: نه چون دیگر آفریدگانست، که همه آفریدگان از پدر و مادر در وجود آمدند، و عیسى بى‏پدر در وجود آمد.
پس نه روا باشد که او را چون دیگران بنده گویند. ربّ العزّة وانمود که: وجود وى بى‏پدر عجب‏تر از فریشتگان نیست که بى‏پدر و مادراند، و آن گه همه بندگان اویند، از بندگى مى‏ننگ ندارند. جواب سیوم آنست که: آن قوم که این آیت در شأن ایشان آمد، اعتقاد داشتند که فریشتگان بر انبیاء و بر جمله فرزندان آدم فضل دارند، پس ربّ العالمین خطاب با ایشان بر وفق اعتقاد ایشان کرد، و این مذهب معتزله و کرامیة و خوارج است. امّا معتقد جمهور اهل حق درین مسئله آنست که انبیاء و مؤمنان بر فریشتگان فضل دارند، که آن فضل و کرامت و تخاصیص قربت، که ربّ العزّة با پیغامبران و مؤمنان فرزند آدم کرد، با فریشتگان نکرد، که فریشتگان اگر چه بحضرت الهیّت نزدیکتراند، بحجب هیبت، و نور عزّت محجوب‏اند. و پیغامبران و مؤمنان بنور مشاهدت و نسیم انس و ضیاء و کشف و کرامت محبّت مخصوص‏اند. و دلیل تخصیص و تفضیل ایشان بر فریشتگان آنست که ربّ العزّة بر ایشان ثنا کرد، گفت: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ، و محبّت خود ایشان را اثبات کرد، گفت: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، و در حق ابراهیم خلیل على الخصوص گفت: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، و پیغامبران را گفت: إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ، و مؤمنان را گفت: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ.
و یشهد لذلک ما روى عن عبد اللَّه بن عمر موقوفا و مرفوعا: انّ الملائکة قالوا: یا ربّنا خلقت بنى آدم فجعلت لهم الدّنیا، فاجعل لنا الآخرة. فقال اللَّه تعالى: لا اجعل صالح ذرّیّة من خلقته بیدى، کمن قلت له کن فکان. و روى انّه قال (ص): «ما من شى‏ء اکرم عند اللَّه من بنى آدم یوم القیامة». قیل: یا رسول اللَّه! و لا الملائکة؟ قال: «و لا الملائکة. انّ الملائکة مجبورون بمنزلة الشّمس و القمر، یعنى انّهما فى جریانهما و افولهما مسخّران محمولان علیهما، و الملائکة فى معناهما کالمحمولین على الطّاعة، لعدم الموانع عنها، لیست لهم نفس آمرة بالسّوء و لا شهوة داعیة، و لا شیطان یوسوس و یزیّن، و لا دنیا تغرّ و تمنّى. فاذا اطاعوا صارت طاعتهم بمنزلة العادة کنفس المتنفّس، و طرف الطّرف. و هل تستوى طاعة المجاهد و المکابر مع هذه الاعداء؟ کمن یکون فى روح و راحة؟».
قوله: مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً متکبّران، و جبّاران را درین آیت بیم داد و وعید نمود. و ایشان سه گروه‏اند بر تفاوت: گروهى بر خداى عزّ و جلّ تکبّر کردند، چون نمرود و فرعون و ابلیس، و کسانى که دعوى خدایى کردند، و از بندگى ننگ داشتند. و به قال اللَّه عزّ و جلّ: کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ، و گروهى به رسول (ص) تکبّر کردند چون کفّار قریش که گفتند: بشرى را همچون خود سر فرو ننهیم، چرا نه فریشته فرستادندى؟! یا بارى محتشمى چون ولید مغیره از اهل مکه یا عروة بن مسعود الثقفى از اهل طائف، و ذلک قوله: «لولا انزل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم»؟ ربّ العزّة این قوم را میگوید: «فاصرف عن آیاتى الذین یتکبرون فى الأرض بغیر الحق». سیوم قوم آنند که بر بندگان خدا تکبّر کنند، و بچشم حقارت بایشان نگرند، و حق از ایشان قبول نکنند، و خویشتن را بزرگ دارند، و خود را از همه کس به دانند. رسول خدا را پرسیدند که کبر چیست؟ گفت: آنکه حق را گردن ننهد، و بچشم حقارت بمردم نگرد. یکى از جمله بزرگان دین گفته که: مرد کریم چون پارسا شود متواضع گردد، و سفیه چون پارسا شود باد کبر در وى پدید آید. و مصطفى (ص) گفته:«اعوذ بک من نفخة الکبر»، و در خبر است که چون متواضعى را بینید با وى تواضع کنید، و بر متکبّر تکبّر آرید، تا حقارت و مذلّت وى پدید آید. روز رستاخیز این متکبّران را بر صورت مور خرد حشر کنند، در زیرا پاى خلق افتاده، و بنزدیک خداى عزّ و جلّ کس از ایشان خوارتر و ذلیل‏تر نه، که ایشان در تکبّر و جبروت با خداى منازعت کرده‏اند.
قال النّبیّ (ص): «یحشر المتکبّرون امثال الذّرّ یوم القیامة، فى صورة الرّجال، یغشاهم الذّلّ من کلّ مکان، یساقون الى سجن فى جهنّم یسمّى لولس، تعلوهم نار الانیار یسقون من عصارة اهل النّار طینة الخبال».
و قال (ص): «لا یدخل الجنّة مثقال ذرّة من کبر».
فقال رجل: انّ الرّجل یحبّ ان یکون ثوبه حسنا، و نعله حسنا. قال: «انّ اللَّه جمیل یحبّ الجمال، الکبر بطر الحقّ، و غمط النّاس».
و روى: الکبر ان تسفّه الحقّ و تغمص الناس. و یقال: فان غمص النّاس و غمط النّعمة اذا تعاون بها و لم یشکرها.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ گفته‏اند که: این مؤمنان مهاجر و انصاراند، و تابعین، و سلف صالحین، که حقوق دین اسلام بجاى آوردند و شرایع و فرایض بجان و دل بپذیرفتند و بپاى داشتند، و شریعت و اهل آن بزرگ داشتند. لا جرم ایشان را ثواب تمام است، و زیادتى فضل و کرم حق، و ذلک مالا عین رأت و لا أذن سمعت و لا خطر على قلب بشر. و گفته‏اند: زیادتى فضل و کرم آنست که ایشان را منزلت شفاعت بود، فیمن صنع الیهم المعروف فى الدّنیا و ان استوجبوا النّار.
وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا یعنى عن عبادته، وَ اسْتَکْبَرُوا عن السّجود له، فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا اى قریبا ینفعهم، وَ لا نَصِیراً مانعا یمنعهم من اللَّه عزّ و جلّ.
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ برهان اینجا مصطفى (ص) است. وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً و نور قرآن است درین آیت. هم چنان که در سورة الاعراف گفت: وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ یعنى القرآن. جاى دیگر گفت: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا یعنى القرآن. و در قرآن نور است بمعنى دین اسلام، چنان که گفت: یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ یعنى: الّا ان یظهر دینه. و در سورة نور گفت: یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ یعنى لدینه. وجه سیوم نور است بمعنى ایمان، چنان که در سورة الانعام گفت: وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ. و در سورة الحدید گفت: وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ یعنى ایمانا تهتدون به. و در سورة البقرة گفت: یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ یعنى من الکفر الى الایمان. چهارم نور است بمعنى هدى، کقوله: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنى بنوره و هداه یهتدى من فى السّماوات و من فى الأرض. «مثل نوره» یعنى: الّذى یقذفه فى قلب المؤمن حتّى یهتدى به. پنجم نور است بمعنى نبىّ، کقوله: «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» اى نبىّ مرسل بعد نبىّ. ششم نور است بمعنى روشنایى روز، کقوله: وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ. هفتم نور است بمعنى آن روشنایى که مؤمنان را در صراط بود، و ذلک فى قوله: یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ، و قال: انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ یعنى نمشى بضوئکم، و قال تعالى: یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا. هشتم نور است بمعنى بیان حلال و حرام و احکام و مواعظ، چنان که گفت: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یعنى بیان الحلال و الحرام و الأمر و النّهى. جاى دیگر گفت: قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً؟ یعنى ما فیه من الحلال و الحرام و الأمر و النّهى.
قوله تعالى: فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ یعنى بأنّه واحد لا شریک له، وَ اعْتَصَمُوا بِهِ یعنى: امتنعوا بطاعته من زیغ الشّیطان، فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ یعنى الجنّة، «و فضل» یتفضّل علیهم بما لم یخطر على قلوبهم، وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً اى دینا یثبّتهم علیه.
قوله: «یَسْتَفْتُونَکَ» مقاتل گفت: سبب نزول این آیت آن بود که جابر بن عبد اللَّه در مدینه بیمار شد، مصطفى (ص) در عیادت وى شد. جابر گفت: یا رسول اللَّه! انّى کلالة لا اب لى و لا ولد، فکیف اصنع فى مالى؟ گفت: من کلاله‏ام، نه پدر دارم و نه فرزند، در مال خویش چکنم؟ چه فرمایى؟ جبرئیل آمد، و آیت آورد: یَسْتَفْتُونَکَ الآیة، اى یسئلونک و یستخبرونک.
قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ شرح کلاله در اوّل سورة رفت. و روایت از عمر که گفت: از مصطفى (ص) پرسیدم که کلاله چیست؟ گفتا: رسول خدا دست بر سینه من زد و گفت: «یا عمر! تکفیک آیة الصّیف الّتى انزلت فى آخر سورة النساء»: ان امرؤ هلک لیس له ولد»
میگوید: اگر مردى بمیرد، و از وى فرزند نماند، و نه پدر، این در ضمیر است، و این ضمیر لا بدّ است تا معنى کلاله درست آید. «و له اخت» و خواهرى ماند از وى، یعنى خواهرى پدرى و مادرى، یا پدرى. درین آیت بیان میراث اولاد اب و امّ است و اولاد اب، نه اولاد امّ، که ذکر اولاد امّ و بیان میراث ایشان در اوّل سورة رفت. وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ چون این خواهر یکى باشد وى را نیمه‏اى ترکه رسد. وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ و اگر این خواهر بمیرد، و وى را فرزند و پدر نبود، برادر از وى میراث برد، و جمله ترکت وى را بود. و اگر دو خواهر باشند یا بیشتر که میراث برند از برادر، ایشان را دو سیک باشد از ترکه برادر. و اگر برادران و خواهران بهم آیند بمیراث بردن، برادران را چندان رسد که دو خواهر را.
یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا گفته‏اند که این أَنْ تَضِلُّوا بجاى مصدر است یعنى: یبیّن اللَّه لکم الضّلالة، اللَّه شما را گمراهى روشن میکند، تا از آن پرهیزند و گمراه نشوند. معنى دیگر: یبیّن اللَّه لکم کراهة ان تضلّوا، اللَّه احکام خویش شما را روشن میکند، از آنکه کراهیت میدارد که شما گمراه شوید.
و قیل تقدیره: یبیّن اللَّه لکم لئلّا تضلّوا. وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ یعلم مصالح العباد فى المبدء و المعاد. سدى گفت: آخر ما نزّل من القرآن ثلاث آیات: یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا، فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ.