شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۱ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۲۷- سورة النمل- مکیة )
66

۱ - النوبة الثالثة

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز شهد بجلاله افعاله، نطق بجماله افضاله،دلّ على اثباته آیاته، اخبر عن صفاته مفعولاته اسم جلیل عرفه العقلاء بدلالة افعاله.
و عرفه الاصفیاء باستحقاقه لجلاله و جماله، فبلطف جماله عرفوا جوده و بکشف جلاله عرفوا وجوده. نام خداوندى که دلائل توحید آیات او معالم تفرید رایات او، شواهد شریعت اشارات او، معاهد حقیقت بشارات او، قدیم نامخلوق ذات و صفات او، خداوندى که مصنوعات از قدرت او نشان است، مخلوقات از حکمت او بیانست، موجودات بر وجود او برهانست نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست، هر چه در فهم و وهم تو آید که وى آنست نه آنست، بل که خالق آنست.
جمالک لا یقاس الى جمال
و قدرک جلّ عن درک المثال.
طس الطاء اشارة الى طهارة قدسه، و السّین اشارة الى سناء عزّه، یقول تعالى: بطهارة قدسى و سناء عزّى لا اخیّب امل من امّل لطفى. جلال احدیت و جمال صمدیت سوگند یاد میکند بطهارت قدس خود و بسناء عزّ خود که هر که بمن امید رحمت دارد نومیدش نکنم، هر که بمن طمع مغفرت دارد ردّش نکنم، هر چه بنده را امیدست فضل من برتر از آن است، هر چه از بنده تقصیر است بى‏نیازى من برابر آنست.
اى جوانمرد بدان که کار مولى را بنا بر بى‏نیازى است و تقصیر رهى بنا بر ضعف و بیچارگى است، و او جلّ جلاله ضعیفان و بیچارگان را دوست دارد. در خبرست که موسى (ع) گفت: «یا ربّ من احبّاءک من خلقک حتّى احبّهم لاجلک؟
«خداوندا ازین خلق که آفریده‏اى دوست تو کیست تا از بهر تو او را دوست دارم؟ جواب آمد که: «یا موسى کلّ فقیر و قیر و کلّ ضعیف مسکین»
ازین هر درویشى شکسته ضعیفى کوفته زیر بار حکم ما فرسوده، معاشر المسلمین درویشان شکسته را عزیز دارند، که ایشان برداشتگان لطفند و برکشیدگان فضل، ربّ العالمین ایشان را بربطه: «یحبّهم و یحبّونه» بسته، بقید: وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى‏ استوار کرده در وادى عنایت ایشان را شمع رعایت افروخته. در خبرست که روز قیامت که جنّ و انس را در آن صعید قیامت بهم آرند و خلق اوّلین و آخرین را بر بساط هیبت و سیاست بدارند منادیى از جانب عرش مجید آواز دهد: کجایند آن کسانى که درویشان را در دنیا بچشم شفقت نگرستند و بعین کرامت ملاحظه نمودند و بجاى ایشان را احسان کردند؟ در روید در دار القرار و معدن الأبرار ایمن و شاد، از ترس و اندوه آزاد. یک بار دیگر همان منادى ندا کند: کجایند آن کسانى که بیماران درویشان را پرسیدند و ایشان را حرمت داشتند و بتعهّد و تفقّد احوال ایشان را مطالعت کردند؟ ایشان را آرید و بر منبرهاى نور نشانید! تا با اللَّه سخن میگویند و بمناجات و محادثت حضرت ربوبیّت مى‏نازند و باقى خلق در غمرات حساب و حسرات عتاب مى‏باشند.
قال النبیّ (ص): «انّ للَّه عزّ و جلّ عبیدا استحبّهم لنفسه لقضاء حوایج الناس ثمّ آلى على نفسه الّا یعذّبهم، فاذا کان یوم القیمة جلسوا على منابر من نور یحدّثون اللَّه تعالى و النّاس فى الحساب».
هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ این کتاب قرآن، منشور نبوّت، حجّت رسالت، معجز دعوت، نامه آسمانى، کلام ربّانى، راه نمونى مؤمنانست، و بشارت دوستان بنعیم جاودان است، دلیل و حجّت اهل ایمانست، امان اهل تقوى و مستند اهل فتوى است.
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ... الآیة، یدیمون المواصلات و یستقیمون فى آداب المناجاة و یؤدّون من اموالهم و احوالهم و سکناتهم و حرکاتهم الزّکاة بما یقومون فى حقوق المسلمین احسن مقام، و یتوبون عن ضعفائهم احسن متاب.
إِذْ قالَ مُوسى‏ لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً... الآیة، آن شب که موسى در آن بیابان در تحیّر افتاد، از مدین برفته و روى بمصر نهاده و بقصد آن که تا مادر خویش و دو خواهر یکى زن قارون و دیگر زن یوشع نون از آنجا بیارد، و بیم فرعون در دل وى بود همى ناگاه در آن بیابان راه گم کرد، شبى بود تاریک و راهى باریک، شبى دیجور و موسى سخت رنجور، در آن بیابان متحیّر مانده میان باد و باران و سرماى بى‏کران و برق درخشان و رعد غرّان و عیال وى از درد زه نالان، خواست تا آتشى افروزد، سنگ و آتش‏زنه برداشت بسیار بزد و آتش بیرون نداد، از سر تیزى و تندى سنگ و آتش‏زنه هر دو بزمین زد ربّ العالمین آن هر دو را با وى بسخن آورد.
گفتند: یا موسى! صفرا مکن و خشم مگیر که ما در امر پادشاهیم، باطن ما پر از آتش است امّا فرمان نیست که یک ذرّه بیرون دهیم، آن شب فرمان رسید همه آتشهاى عالم را که: در معدن خود همى باشید هیچ بیرون میائید که امشب شبى است که ما دوستى را بآتش بخود راه خواهیم داد و نواختى بر وى خواهیم نهاد اینست که ربّ العزّة گفت آنس من جانب الطور نارا. فیا عجبا آتشى که ربّ العزّة در صخره صمّا تعبیه کرد موسى کلیم نتوانست که باحتیال آن را ظاهر کند، نورى که ربّ العزّة جلّ جلاله در سویداء دل عارف نهاد ابلیس لعین بوسوسه خویش آن را کى ظاهر تواند کرد.
قوله: إِنِّی آنَسْتُ ناراً، ربّ العالمین در قرآن شش آتش یاد کرد: یکى آتش منفعت، قوله: أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ؟، دگر آتش معونت، قوله: قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً، سدیگر آتش مذلّت، قوله: خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ، چهارم آتش عقوبت: النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا، پنجم آتش کرامت: قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً، ششم آتش معرفت و هدایت، قوله: إِنِّی آنَسْتُ ناراً، عامه خلق از آتش منفعت معیشت یافتند، کقوله تعالى: نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ، ذو القرنین از آتش معونت نظام ولایت یافت: قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی، ابلیس از آتش مذلّت لعنت یافت: وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی، کافر از آتش عقوبت مزید عذاب یافت: کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ، ابراهیم از آتش کرامت و سلامت یافت: قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِیمَ موسى از آتش معرفت و هدایت قربت یافت: وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا موسى را باوّل ندا بود نُودِیَ و بآخر نجوى بود وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا. باز مصطفى عربى (ص) باوّل چه بود؟: أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ باوسط چه بود؟: عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ و بآخر چه بود؟: دَنا فَتَدَلَّى، فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏.