شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۹۲- سورة اللیل- مکیة )
58

النوبة الثانیة

این سوره بیست و یک آیتست، هفتاد و یک کلمه، سیصد و ده حرف، و درین سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست و از مکیّات شمرند باجماع مفسّران. و فی الخبر عن ابى بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة و اللیل اذا یغشى اعطاه اللَّه حتّى یرضى و عافاه اللَّه من العسر و یسّر له الیسر.
وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى‏ اى «یغشى» «النّهار» فیذهب بضوئه. قال الحسن: «یغشى» الافق بظلامه.
وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى اى: ظهر و بان. و قیل: یجلّى «اللّیل» فیذهب ظلمته.
وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ «ما» فیها ثلاثة اوجه حسان، سه وجه نیکو دارد معنى ما درین موضع: یکى آنست که: «ما» ى مصدریة گویند، فیکون «ما» و ما بعده فی تقدیر المصدر اى و خلقه الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ بآفرینش نر و ماده. وجه دوم «ما» بمعنى من است، اى و من خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ باو که نر و ماده آفرید وجه سوم «ما» کنایت است از مخلوق بر قراءت کسایى بروایت ابو حاتم: وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ بکسر را، و معنى آنست که: بهر چه آفرید نر و ماده آن. و قیل: یرید بهما آدم و حوّا و قیل: هو عامّ فی بنى آدم و قیل: عامّ فی کلّ ذى زوج.
و فی قراءة ابن مسعود و ابى الدّرداء و الذکر و الانثى. قوله: إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى هذا جواب القسم، اى انّ عملکم و کسبکم لمختلف و متباعد جدّا فساع للدّنیا الفانیة و المعصیة و العقاب و ساع للدّار الباقیة و الطّاعة و الثّواب یدلّ علیه‏
قول النّبی (ص): «النّاس غادیان فمبتاع نفسه فمعتقها و بایع نفسه فموبقها»
در سبب نزول این آیه گفته‏اند: مردى نخلستانى داشت در جنب سراى درویشى صاحب عیال، و از آن درختان یک خرما بن سر فرا هواى سراى آن درویش داشت، و خرما از آن فرو میریخت بوقت چیدن و اگر یکى از طفلکان آن درویش از آن خرماى فرو ریخته یکى برداشتى، این مرد بقهر از وى بازستدى، تا آن حدّ که اگر در دهن نهادى از دهن وى بیرون کردى. آن درویش صاحب عیال این حال و قصّه با رسول خدا گفت. رسول (ص) آن مرد را بخواند و گفت: اوفتدت که آن خرما بن که سر فرا خانه آن درویش دارد بمن دهى تا ترا در بهشت عوضى دهم به از آن؟ مرد اجابت نکرد و گفت: آن یک خرما بن سخت بارور است و نیکو و دوست میدارم.
آن مرد برفت و دیگرى که آن ساعت حاضر بود و از رسول خدا (ص) مى‏شنید، گفت: یا رسول اللَّه اگر من آن خرما بن بعوضى از وى بستانم و بتو دهم آن ضمان در بهشت از بهر من میکنى؟ گفت: آرى ضمان میکنم. آن مرد برفت و آن یک خرما بن از وى بخرید بچهل خرما بن که بوى داد. آن گه بیامد و گفت: یا رسول اللَّه ان النّخلة قد صارت فی ملکى و هی لک. رسول خدا (ص) آن مرد درویش صاحب عیال را بخواند و گفت: «النّخلة لک و لعیالک»
رو که آن خرما بن تراست و عیال ترا و کس را با تو در آن مزاحمت نیست. ربّ العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد از ابتداء سوره تا اینجا که گفت: إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى میگوید: اعمال شما و کوشش شما در کسب و کار بر تفاوت است یکى بمعصیت میکوشد تا بعذاب و بعقوبت رسد، یکى بطاعت میکوشد تا بصواب و کرامت رسد. ابن عباس و ابن مسعود گفتند: این سوره در شأن ابو بکر صدّیق فرو آمد و امیّة بن خلف و آنچه گفت: إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى «سعى» ابو بکر است در ایمان و طاعت اللَّه و «سعى» امیة خلف در کفر و معصیت و بینهما بون بعید. و تفسیر این «سعى» آنست که بلال بن رباح الحبشى غلام عبد اللَّه جدعان بود و بلال مسلمان بود پاک دین و هنرى. هر روز رفتى به بتخانه و پلیدى بر بتان افکندى. و در بتخانه زنى بود مجاور که بتان را حراست میکرد و نگه میداشت. آن زن برفت و کافران را از فصل بلال خبر داد. ایشان شکایت کردند بعبد اللَّه بن جدعان که: غلام تو با خدایان ما این معامله مى‏کند! عبد اللَّه جدعان بلال را با صد شتر بایشان بخشید که این شتران را از بهر خدایان قربان کنید و با بلال آن کنید که خود خواهید. امیّة خلف بلال را در بطحاى مکه بوقت هاجره بر آن زمین گرم خوابانید و سنگى عظیم بر سینه وى فرو گذاشت و بیم همى‏داد که: لا تزالها کذا حتّى تموت او تکفر بمحمد و تعبد اللّات و العزّى. گفتا: بر دوام ترا این عذاب خواهد بود تا آنکه از دین محمد برگردى و عبادت لات و عزّى را گردن نهى و بلال در میان آن بلا و عذاب همى‏گفت: احد احد! معبود را یکى دانم، یگانه در الهیّت، یگانه در صمدیّت! رسول خدا (ص) بوى برگذشت و او را در آن عذاب دید، گفت: یا «بلال ینجیک احد احد».
همان یگانه یکتا ترا رهاند ازین عذاب و بلا.
رسول خدا (ص) ابو بکر را گفت: «انّ بلالا یعذب فی اللَّه»
بلال را در دین اللَّه بعذاب دارند و میرنجانند. خلافست میان علما که ابو بکر او را بچه خرید. قومى گفتند: بیک رطل زر ازیشان باز خرید. قومى گفتند: بیکتا برد و ده اوقیه زر. قومى گفتند: ابو بکر چون از رسول خدا (ص) شنید که بلال را بعذاب دارند، برخاست پیش امیّه خلف شد. گفت: یا امیّة الا تتّقى اللَّه فی هذا المسکین حتّى متى؟. تا کى این بیچاره را چنین بعذاب دارى خود از اللَّه بنترسى بآنچه با وى؟ امیّه گفت: تو او را بتباه بردى، اکنون هم تو او را باز رهان. ابو بکر گفت: مرا غلامى است سیاه از او جلدتر و در کار قویتر و بر دین شما است، نام وى نسطاس. من آن غلام بتو بحشم و تو بلال را بمن بخش. هم چنان کردند و ابو بکر بلال را از ایشان بستد و از آن عذاب برهانید و او را آزاد کرد تا مصطفى (ص) در حقّ وى گفت: «یرحم اللَّه ابا بکر زوّجنى ابنته و حملنى الى دار الهجرة و اعتق بلالا من ماله».
و کان عمر بن الخطاب یقول: بلال سیّدنا و مولى سیّدنا قوله: فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ یعنى: ابا بکر اعطى الحقّ من ماله «وَ اتَّقى‏» اللَّه فی سرّه.
وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ اى بموعود ربّه الّذى وعده ان یثیبه. و قیل: صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ اى بلا اله الّا اللَّه. قال مجاهد وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ اى بالخلف یعنى: ایقن انّ اللَّه سیخلفه. یدلّ علیه ما
روى ابو الدّرداء قال. قال رسول اللَّه (ص): «ما من یوم غربت شمسه الّا و بجنبیها ملکان ینادیان یسمعه خلق اللَّه کلّهم الّا الثّقلین اللّهم اعط منفقا خلفا و اعط ممسکا تلفا
و انزل اللَّه فی ذلک القرآن فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ الى قوله «لِلْعُسْرى‏» و قیل: «الحسنى» الجنّة، دلیله قوله: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏» یعنى: الجنّة و قیل: «الحسنى» هى النّعمة العظمى الّتى یحسن موقعها عند صاحبها.
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى‏ اى للخلّة «الیسرى» فی الدّنیا و بقى العمل بما یرضاه اللَّه عزّ و جلّ. و قیل: «الیسرى» العمل السّهل الّذى لا یقدر علیه الّا المؤمنون و لا یتسهّل الّا علیهم. و قیل: «سنیسّره» للعود الى مثل ما فعله من العمل الصّالح و قیل: معناه فسندخله الجنّة و نوفّقه لما یوصله الیها.
وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ اى منع الواجب و لم یعط الزّکاة من ماله «و استغنى» فی نفسه و اعتقاده عن ثواب ربّه فلم یرغب فیه.
وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ اى بلا اله الّا اللَّه و بالجنّة و بالخلف فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏ اى للخلّة المؤدّیة الى النّار و لفظ التّیسیر للازدواج. و فی الخبر الصّحیح عن رسول اللَّه (ص): «ما منکم من احد الّا و قد کتب مقعده من النّار و مقعده من الجنّة».
قالوا: یا رسول اللَّه! أ فلا نتّکل على کتابنا و ندع العمل؟ قال: «اعملوا فکلّ میسّر لما خلق له امّا من کان من اهل السّعادة، فسییسّر لعمل السّعادة و امّا من کان من اهل الشّقاوة فسییسّر لعمل الشّقوة». ثمّ قرأ: فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ الى قوله: «لِلْعُسْرى‏» و عن عمران بن حصین قال: قام شابّان الى رسول اللَّه (ص) فقالا: یا رسول اللَّه أ رأیت ما یعمل النّاس فیه أ فی امر قد جرت به المقادیر و جنّت به الاقلام ام فی امر نستأنفه؟ قال: «بلى فی امر قد جرت به المقادیر و جفّت به الاقلام». قالا: ففیم العمل یا رسول اللَّه؟ قال: اعملوا فکلّ میسّر لما خلق له. قالا: الآن نجدّ و نعمل.
این خبر دلیل است که اعمال و احوال بندگان را جمله بنا بر تقدیر است. پیش از آفرینش ایشان اللَّه بر ایشان نبشته و حکم کرده و قضا رانده و جز آن که نبشته و حکم کرده بر سر ایشان نرود و تغییر و تبدیل در آن نشود چنانک گفت جلّ جلاله: «ما یبدّل القول لدىّ».
اگر کسى گوید: چون حوالت همه بر تقدیر است، ثواب و عقاب چراست و مستند آن چیست؟ جواب آنست که: ثواب و عقاب از احکام تکلیف است نه از احکام تقدیر و بناء آن بر امر و نهى است نه بر توفیق و خذلان. زیرا که تقدیر اصل است و عمل فرع، و ثواب و عقاب از احکام فروع است نه از احکام اصول همچنانک علم باوقات نماز و شرائط و ارکان آن اصل است و عمل نماز بر آن فرع است و ثواب و عقاب بر فرع است نه اصل. خبر صحیح است از مصطفى (ص): «انّ احدکم لیعمل بعمل اهل الجنّة حتّى ما یکون بینه و بینها الّا ذراع فیسبق علیه الکتاب.
فیعمل بعمل اهل النّار فیکون من اهلها الحدیث الى آخره».
«فیسبق علیه الکتاب»: اشارتست که: تقدیر اصل است، «فیعمل بعمل اهل النّار» اشارتست که عمل فرع است، «فیکون من اهلها» اشارتست که بظاهر عمل است معلوم گشت که مستند عمل تقدیر است و مستند ثواب و عقاب و اللَّه اعلم. قوله: وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى اى لا ینفعه ماله الّذى حبسه عن حقوق اللَّه اذا مات و لا یدفع شیئا من عذاب اللَّه کقوله: «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» الآیة فعلى هذا القول «تردّى» تفعّل من الرّدى و هو الهلاک. و قیل: إِذا تَرَدَّى اى سقط فی النّار.
إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ یعنى: الانذار و الارسال و الاعلام اى «علینا» البیان.
قال الزجاج: «علینا» ان نبیّن طریق «الهدى» من طریق الضّلال بما تنصب علیه من الآیات فاقتصر من ذلک على «الهدى» کما قال: «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ» و لم یذکر البرد لانّه یدلّ علیه. و قیل: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ اى ثواب «الهدى» کما «إِنَّ عَلَیْنا» عقاب الضّلالة. و قال الفراء: معناه: من سلک «الهدى» فعلى اللَّه سبیله کقوله تعالى: وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ اى من اراد اللَّه فهو على السّبیل القاصد.
وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ فمن طلبهما من غیر مالکهما فقد اخطأ الطّریق.
و قیل: إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ فنعزّ المؤمن فی الآخرة بالثّواب کما اعززناه فی الدّنیا بالایمان و نهین الکافر بالعذاب فی الآخرة کما اذللناه فی الدّنیا بالضّلال.
فَأَنْذَرْتُکُمْ یا اهل مکه ناراً تَلَظَّى اى تتلظّى یعنى: تتوقّد و تتوهّج و تلتهب.
لا یَصْلاها لا یدخلها و لا یسیر صلى لها اى حطبا و لا یلازمها إِلَّا الْأَشْقَى یعنى: الشّقىّ. و العرب تسمّى الفاعل افعل فی کثیر من کلامها، منه قوله: «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» و قوله: «وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ».
الَّذِی کَذَّبَ رسل اللَّه «وَ تَوَلَّى» اعرض عن الایمان استدلّ المرجئة بهذه الآیة على ما یزعمون انّه لا یدخل النّار الّا کافر مکذّب معرض عن الایمان. و لیس فیه دلیل لانّ هذه نار خصّ الکافرون بها و للنّار درکات. هذا معنى کلام الزّجاج و تنکیر النّار فی الآیة دلیل على صحّة هذا التأویل: وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى یعنى: التّقى کالأشقى بمعنى الشّقى:
تمنّى رجال ان اموت و ان امت
فتلک سبیل لست فیها باوحد
اى بواحد.
الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ الفقراء و فی سبیل اللَّه و من امر صرفه الیه نزلت فی ابو بکر الصدیق اسلم و له اربعون الفا فانفقها کلّها. یَتَزَکَّى اى یطلب ان یکون عند اللَّه زاکیا لا ریاء و سمعة. قال ابن الزبیر: کان ابو بکر یبتاع الضعفة فیعتقهم، فقال له ابوه: اى بنىّ لو کنت تبتاع من یمنع ظهرک. قال منع ظهرى ارید. فنزل فیه.
وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّى و روى انّ ابا بکر الصدیق اعتق ممّن کان یعذب فی اللَّه بمکة سبعة انفس رجلین و خمس نسوة فالرّجلان بلال بن رباح و عامر بن فهیرة الّذى آمنه رسول اللَّه (ص) على نفسه فی الغار و خرج مع النّبی (ص) الى المدینة فقتل شهیدا یوم القیامة بئر معونة. و امّا النّسوة الخمس فالنّهدیّة و ابنتها و امّ عمیس و جاریة بنى عمرو بن المؤمّل و زنیرة. یقال: انّ زنیرة کانت امرأة ضعیفة البصر، فلمّا اسلمت کان شیبة بن ربیعة و عتبة بن ربیعة و امیّة بن خلف فی اشباههم من اشراف مشرکى قریش یستهزءون بها فیقعدونها فیضحکون بها و یقولون: و اللَّه لو کان ما جاء به محمد خیرا ما سبقتنا الیه زنیرة! فانزل اللَّه تعالى فی ذلک: وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ فذهب بصر زنیره و کان عظماء قریش یقولون: اذهب اللّات و العزّى بصرک حین خالفت دینهما. فتقول زنیرة: لا و اللَّه ما اضرّتانى و لا اصابتانى فردّ اللَّه تبارک و تعالى بصرها بعد ذلک.
وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى‏ قال المفسّرون لمّا اشترى ابو بکر بلالا فاعتقه، قال المشرکون: ما فعل ذلک ابو بکر الّا لید کانت عنده لبلال، فنفى اللَّه ذلک عنه فقال.
وَ ما لِأَحَدٍ اى لبلال و غیره عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى‏.
إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى‏ لکن فعل ما فعل «ابتغاء وجه» اللَّه و طلبا لرضاه.
وَ لَسَوْفَ یَرْضى‏ اى «یرضى» اللَّه عنه «و یرضى» بما یعطیه اللَّه عزّ و جلّ فی الآخرة من الجنّة و الکرامة جزا على ما فعل لم ینزل هذا الوعد الّا لرسول اللَّه (ص) فی قوله: «وَ لَسَوْفَ» یعطیک ربّک فترضى و لابى بکر هاهنا