شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۲ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۴۹- سورة الحجرات‏ )
107

۲ - النوبة الثانیة

قوله: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، اى متواخون على الایمان و الایمان اشرف انسابهم و قد قطع اللَّه الولایة بینهم و بین من خالفهم فى الدین من انسابهم. قال ابو عثمان الحیرى اخوة الدین اثبت من اخوة النسب.
روى الزهرى عن سالم عن ابیه عن النبى (ص) قال المسلم اخو المسلم لا یظلمه و لا یشتمه، من کان فى حاجة اخیه کان اللَّه فى حاجته و من فرّج عن مسلم کربة فرّج اللَّه عنه بها کربة من کرب یوم القیمة و من ستر مسلما ستره اللَّه یوم القیمة.
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه: المسلم اخو المسلم لا یظلمه و لا یعیبه و لا یخذله و لا یتطاول علیه فى البنیان، فیستر عنه الریح الا باذنه و لا یؤذیه بقتار قدره الا ان یغرف له و لا یشترى لبنیه الفاکهة، فیخرجون بها الى صبیان جاره و لا یطعمونهم منها.
قال رسول اللَّه (ص) احفظوا و لا یحفظه منکم الا قلیل.
فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ثنّى الاخوین لانّ اقل من یقع بینهم القتال اثنان و المعنى اصلحوا بینهما اذا اختلفا و اقتتلا و قیل التثنیة قد یقع موقع الجمع کقوله: لبیک و سعدیک و لا یدى لک و قیل معناه، فاصلحوا بین رئیسى الفریقین لانهما اذا اصطلحا اصطلح الفریقان و قیل فاصلحوا بین کل مسلمین.
و فى الخبر عن ابى ایوب قال: قال رسول اللَّه (ص) یا با ایوب الا ادلّک على صدقة یحبها اللَّه و رسوله. قال بلى فقال رسول اللَّه (ص) تصلح بین الناس اذا تفاسدوا.
و فى روایة تسعى فى صلاح ذات البین اذا تفاسدوا و تقرب بینهم اذا تباغضوا.
و عن ابى الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): الا اخبرکم بما هو افضل من کثیر من الصیام: اصلاح ذات البین و ایاکم و البغضة فانما هى الحالقة
قال ابو الدرداء لا اقول حالقة الشعر و لکن حالقة الدین و قال (ص) کل الکذب یکتب على ابن آدم الا ثلثا: رجل کذب امراته لیرضیها عنه و رجل یحدث بین امرأین مسلمین لیصلح بینهما و رجل کذب فى خدعة حرب.
و فى التوریة الذین یصلحون بین الناس اذا تفاسدوا اولئک خصائص اللَّه من خلقه، قرأ یعقوب بین اخوتکم بالتاء على الجمع و قرأ الحسن بین اخوانکم و الاکثر بالنسب الاخوة، و فى الصداقة الاخوان و یقع کلّ واحد منهما موقع الآخر، وَ اتَّقُوا اللَّهَ فلا تعصوه و لا تخالفوا امره، لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ابن عباس گفت این آیت در شأن ثابت بن قیس بن شماس فرو آمد که نشست وى در همه اوقات بجنب رسول بود از بهر آن که در گوش وى گرانى بود، بنزدیک رسول از آن مى‏نشست تا سخن رسول آسان تواند شنید. روزى دیر رسید در آن مجمع و مردمان نشسته بودند.
ثابت پاى بگردن مردم فرو مینهاد و میگفت: تفسحوا تفسحوا. مردى او را گفت: اصبت مجلسا فاجلس، بنشستگاهى رسیدى اکنون بنشین جاى نشستن دارى چرا نه نشینى؟ ثابت از آن سخن در خشم شد و بنشست. آن گه فرا آن مرد گفت: تو پسر فلانه‏اى یعنى آن زن که در جاهلیت بناشایست نام برده بود، آن مرد دلتنگ گشت و از شرم سر در پیش افکند، آن ساعت جبرئیل آمد و این آیت آورد.
و قال الضحاک نزلت فى وفد تمیم الذین نادوا رسول اللَّه من وراء الحجاب کانوا یستهزءون فقراء اصحاب النبى (ص) مثل عمار و خباب و بلال و صهیب و سلمان و سالم مولى ابى حذیفة لما راوا من رثاثة حالهم فانزل اللَّه تعالى فى الذین آمنوا منهم. و امّا قوله: وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ قال انس نزلت فى نساء رسول اللَّه عیّرن ام سلمة بالقصر و قال ابن عباس ان صفیة بنت حیى بن اخطب اتت رسول اللَّه فقالت ان النساء یعیرنن و یقلن لى یا یهودیة بنت یهودیین فقال لها رسول اللَّه هلّا قلت ان ابى موسى و عمى هارون و زوجى محمد علیهم السلام فانزل اللَّه هذه الایة
و المعنى لا یستهزئ قوم بقوم عسى ان یکونوا خیرا منهم عند اللَّه و افضل نصیبا، وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ اى لا تعیبوا و لا تطعنوا اهل دینکم و قیل اللمز العیب فى المشهد و الهمز فى المغیب و قیل اللمز یکون باللسان و العین و الاشارة و الهمز لا یکون الا باللسان، وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ، التنابز التفاعل من النبز و هو اللقب و هو ان یدعى الانسان بغیر ما سمى به و لا یستعمل الا فى القبیح. قال عکرمة هو قول الرجل للرجل یا فاسق یا منافق یا کافر و قال الحسن کان الیهودى و النصرانى یسلم فیقال له بعد اسلامه یا یهودى یا نصرانى و قال عطاء هو ان تقول لاخیک یا کلب یا خنزیر یا حمار.
و قال ابن عباس التنابز بالالقاب ان یکون الرجل عمل السیّئات ثم تاب عنها فنهى اللَّه ان یعیّر بما سلف من عمله، بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ. فیه تأویلان احدهما: بئس الاسم اسم الفسق و هى ان یقول له یا یهودى یا نصرانى یا فاسق یا زانى یذکره باسم ذنبه بعد ایمانه و توبته. الثانى: انّ من فعل ما نهى عنه من السخریة و اللمز و النبز فهو فاسق و بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ، اى مع الایمان او بعد دخوله فى الایمان فلا تفعلوا ذلک فتستحقوا اسم الفسق وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ، عما نهى عنه، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ، رسول خدا چون بسفر بیرون شدى هر دو مرد توانگر را یکى درویش با ایشان فرا کردى، تا وى ایشان را خدمت کند و ایشان مؤنت وى کفایت کنند. سلمان درویش بود و محتاج و دو کس را از ایشان را در سفر خدمت میکرد و در منزلها طعام و شراب ایشان میساخت و حاصل میکرد. در منزلى از منزلهاى سفر، سلمان از پیش برفت بمنزل تا از بهر ایشان طعام سازد، چون بمنزل رسید از ماندگى و رنجورى خواب بر وى غلبه کرد و باطعام ساختن نه پرداختن، ایشان در رسیدند و طعام نیافتند. سلمان را فرستادند برسول و از وى طعام خواستند. رسول او را باسامة فرستاد و اسامة خازن رسول بود. اسامة گفت طعامى مانده نیست بنزدیک ما. سلمان بى‏طعام و بى‏مقصود بازگشت. آن دو مرد گفتند نزدیک اسامه طعام بود، لکن اسامه بخیلى کرد و نداد. سلمان را بقومى دیگر فرستادند و از ایشان هیچ چیزى نگشاد. آن گه بطعن گفتند: لو بعثناه الى بئر سمیحة لغار ماءها، اگر ما این سلمان را بچاهى فرستیم که در آن آب بود، آب بزمین فروشود و سلمان محروم ماند. آن گه آن دو مرد برخاستند و تجسس میکردند که تا خود بنزدیک اسامة طعام بود یا نبود. رسول خدا ایشان را دید گفت چیست اینکه آثار گوشت خوردن در دهن شما مى‏بینم، ایشان گفتند یا رسول اللَّه و اللَّه ما تناولنا یومنا هذا لحما.
قال ظللتم تاکلون لحم سلمان و اسامة فانزل اللَّه تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ، و اراد ان یظن باهل الخیر شرّا، إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، قال سفیان الثورى: الظن ظنّان، احدهما: اثم و هو ان یظن و یتکلم به و الآخر: لیس باثم و هو ان یظن و لا یتکلم به و قیل الظن على اربعة اوجه مامور به و محظور و مندوب الیه و مباح. اما المأمور به فحسن الظن باللّه، قال النبى (ص): لا یموتنّ احدکم الّا و هو یحسن الظن باللّه‏
و کذلک حسن الظن بالمؤمنین من‏
قوله علیه الصلاة و السلام ان حسن الظن من الایمان.
و من قوله سبحانه ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً. و اما المحظور فهو ظن السوء باللّه و بالمؤمنین و هو قوله تعالى: إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، قال مقاتل: هو ان یتکلم بما ظنه، فان لم یتکلم به فلا یکون اثما. و اما المندوب الیه، فقول النبى (ص): احترسوا من الناس بسوء الظن.
و قال الحزم سوء الظن‏ و الحزم مندوب الیه و اما المباح فکالظن فى الصلاة و الصوم و القبلة امر صاحبه بالتحرى فیها و البناء على غلبة الظن و لهذا الانقسام قال: کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ و لم یقل اجتنبوا الظن مطلقا قوله: وَ لا تَجَسَّسُوا، التجسس هو البحث عما خفى حتى یظهر. و قرء فى الشواذّ لا تحسسوا بالحاء فقیل بالجیم البحث لغیرک و بالحاء البحث لنفسک و کلاهما منهى عنه و معنى الایة خذوا ما ظهر و دعوا ما ستر و لا تتبعوا عورات المسلمین.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) ایاکم و الظن فان الظن اکذب الحدیث و لا تحسسوا و لا تنافسوا و لا تحاسدوا و لا تباغضوا و لا تدابروا و کونوا عباد اللَّه اخوانا.
و عن ابن عمر ان النبى (ص) قال: یا معشر من آمن بلسانه و لم یفض الایمان الى قلبه لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فان من یتبع عورات المسلمین یتبع اللَّه عورته و من یتبع اللَّه عورته یفضحه و لو فى جوف رحله.
و قال زید بن وهب قیل لابن مسعود هل لک فى الولید بن عقبة تقطر لحیته خمرا فقال: انّا نهینا عن التجسس فان یظهر لنا شیئا ناخذ به. قوله: وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً یقول لا یتناول بعضکم بعضا بظهر الغیب بما یسوئه مما هو فیه.
عن ابى هریرة انّ رسول اللَّه قال أ تدرون ما الغیبة قالوا اللَّه و رسوله اعلم قال: ذکرک اخاک بما یکره قیل أ فرأیت ان کان فى اخى ما اقول. قال ان کان فیه ما تقول فقد اغتبته و ان لم یکن فیه ما تقول فقد بهتّه‏، أَ یُحِبُّ
أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً، هذا مثل و المعنى کما تکرهون اکل لحم اخیکم میتا، فاجتنبوا ذکره بالسوء غائبا و قیل معناه کما تترکون اکل لحمه میتا فانه معصیة اللَّه فاترکوا غیبته فانه معصیة اللَّه و انما مثّله بالاکل لان المیت لا یشعر بما یؤکل منه و لا یحس به کذلک الغائب لا یشعر به و لا یحس و قوله: فَکَرِهْتُمُوهُ، یعنى بل عافته نفوسکم فکرهتموه و قیل کرهتم ان تغتابوا، فلا تغتابوا غیرکم.
عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) قال لما عرج بى مررت بقوم لهم اظفار من نحاس یخمشون وجوههم و لحومهم، فقلت من هؤلاء یا جبرئیل قال: هؤلاء الذین یأکلون لحوم الناس و یقعون فى اعراضهم.
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم الغیبة اشد من الزنا. قالوا و کیف. قال ان الرجل یزنى ثم یتوب فیتوب اللَّه علیه و انّ صاحب الغیبة لا یغفر له حتى یغفر له صاحبه.
و قال میمون بن سیاه بینا انا نائم اذا انا بجیفة زنجى و قائل یقول کل، قلت یا عبد اللَّه و لم آکل، قال بما اغتبت عبد فلان قلت و اللَّه ما ذکرت فیه خیرا و لا شرّا قال لکنک استمعت و رضیت فکان میمون لا یغتاب احدا و لا یدع احدا ان یغتاب عنده احدا.
یکى از جمله بزرگان دین و صلحاء سلف حکایت کرد که در گورستان نشسته بودم، مردى بمن برگذشت، بر زبان من برفت که هذا و امثاله وبال على الناس، این چنین کس بر مردمان وبال باشد. همان شب اندر خواب مرا نمودند جنازه‏اى که بر آن مرده‏اى بود و مرا گفتند: کل من لحم هذا، گوشت این مرده بخور. چون نگه کردم این مرده آن کس بود که من او را غیبت کرده بودم گفتم چون خورم گوشت این مرده؟ و سالها بر من گذشت که گوشت حیوان حلال نخوردم. مرا جواب دادند که فلم اغتبته اذا، پس چرا غیبت وى کردى؟ دانستم که آن عقوبت غیبت است. از خواب درآمدم اندوهگن و حزین. یک سال بآن گورستان میرفتم، تا آن مرد را باز بینم و از وى حلالى بخواهم بعد از یک سال که او را باز دیدم از دور بمن نگریست و گفت تبت، توبه کردى از آن، گفتم بلى توبه کردم و نیز نگویم؟ گفت: ارجع الى مکانک اکنون بجاى خویش باز شو و نیز غیبت کس مکن.
و در خبر است که مصطفى (ص) ماعز را رجم فرمود بحکم آنکه بر نفس خویش چهار بار اقرار کرد بر زنا بعد از آن رسول خدا جایى میگذشت و دو کس با یکدیگر میگفتند مى‏بینى این ماعز را اللَّه بر وى ستر کرد و او خویشتن را رسوا کرد تا چنانک سگ را بسنگ کشند او را کشتند. رسول هیچ سخن نگفت و آن دو مرد با وى میرفتند تا جایى رسیدند که مردارى افتاده بود. رسول گفت از این گوشت مردار چیزى بخورید، نصیبى بردارید، گفتند یا رسول اللَّه مردارى بدین صعبى چون توان خورد؟ رسول فرمود آنچه شما خوردید از گوشت آن برادر شما از این صعبتر بود، اما انه الان فى انهار الجنة یتغمس فیها. ماعز اکنون در جویهاى بهشت فرو میشود و هر ساعتى نوطهارتى در خود مى‏بیند و دیگر نواختى از حضرت عزت بدو میرسد، وَ اتَّقُوا اللَّهَ، فیما ینهیکم عنه و توبوا الیه عما قد سلف، إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ.
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ مقاتل گفت سبب نزول این آیت آن بود که روز فتح مکه رسول خدا بلال را فرمود تا بر بام کعبه بانگ نماز گفت، عتاب بن اسید بن ابى العیص از سر عصبیت جاهلیت گفت: الحمد للَّه الّذى قبض ابى حتى لم یر هذا الیوم، حارث بن هشام گفت اما وجد محمد غیر هذا الغراب الاسود مؤذّنا. سهیل بن عمرو گفت: ان یرد اللَّه شیئا یغیره، ابو سفیان گفت: انى لا اقول شیئا اخاف ان یخبر به رب السماء، هر یکى از سر تکبّر و تجبّر خویش بزرگى مینمودند و عیب درویشان میجستند. جبرئیل فرو آمد و رسول را از آن گفتار ایشان خبر کرد، آن گه این آیت فرو آمد و ایشان را از آن ناسزا گفتن و عیب درویشان جستن و بمال و نسب تفاخر کردن بازداشت و زجر کرد. ابن عباس گفت در شأن ثابت بن قیس فرو آمد که در مجمع رسول آن مرد را گفته بود پسر فلانه و درویش را سرزنش کرده، رسول (ص) فرمود: من الذاکر فلانة، فقال ثابت انا یا رسول اللَّه فقال انظر فى وجوه القوم فنظر فقال ما رایت یا ثابت؟ قال رایت ابیض و احمر و اسود، قال فانک لا تفضلهم الا فى الدین و التقوى‏
فانزل اللَّه فى ثابت هذه الایة و فى الذى لم یتفسح له: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا. الایة.
إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ یعنى آدم و حواء اى کلّکم بنواب واحد و امّ واحدة متساوون فى النسب، وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً جمع شعب بفتح السین و هى رؤس القبائل مثل ربیعة و مضر و الاوس و الخزرج سموا شعوبا لنشعبهم و اجتماعهم کشعب اغصان الشجر و هو من الاضداد، یقال شعب اى جمع و شعب اى فرق وَ قَبائِلَ جمع قبیلة و هى دون الشعوب مثل بکر من ربیعة و تمیم من مضر. و دون القبائل العمائر واحدتها عمارة بکسر العین و هم شیبان من بکر و دارم من تمیم و دون العمائر البطون مثل بنى غالب و لوى من قریش و دون البطون الافخاذ واحدها فخذ کبنى هاشم و امیة من بنى لؤى. ثم الفضائل و العشائر واحدتها فصیلة و عشیرة و لیس بعد العشیرة حىّ یوصف به. قال الزبیر بن بکار العرب على ست طبقات: شعب ثم قبیلة ثم عمارة ثم بطن ثم فخذ ثم فصیلة. و قیل الشعوب من العجم و القبائل من العرب و الاسباط من بنى اسرائیل و قیل الشعوب الذین لا یعزون الى احد بل ینتسبون الى المدائن و القرى و الارضین و القبائل العرب الذین ینتسبون الى آبائهم، لِتَعارَفُوا یعنى لیعرف بعضکم بعضا فى قرب النسب و بعده لا لتفاخروا و قیل لکى تعرفوا اذا سألتم ممن انتم فتقولوا من قریش، من کندة، من تمیم.
ثم اخبر ان ارفعهم منزلة عند اللَّه اتقیهم، فقال: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ فى الدنیا و هو بلال، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ، بحسبکم و نسبکم خَبِیرٌ باعمالکم و اکرمکم عند اللَّه.
قال قتادة فى هذه الایة اکرم الکرم التقوى و الام اللؤم الفجور.
قال رسول اللَّه (ص) من سرّه ان یکون اکرم الناس فلیتق اللَّه‏
و قال: کرم الرجل دینه و تقواه و اصله عقله و حسبه خلقه.
و قال ابن عباس: کرم الدنیا الغنى و کرم الآخرة التقوى.
و عن ابن عمر ان النبى (ص) طاف یوم الفتح على راحلته یستلم الرکن بمحجته فلما خرج لم یجد مناخا فخرج الى بطن الوادى فانیخت فیه ثم قام فخطبهم فحمد اللَّه و اثنى علیه، ثم قال: الحمد للَّه الذى اذهب عنکم عبیة الجاهلیة و فخرها بآبائها انّما الناس رجلان برّ تقىّ کریم على اللَّه و فاجر شقى هیّن على اللَّه ثم تلا: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏... الایة، قال اقول قولى هذا و استغفر اللَّه لى و لکم و قال (ص) ان اللَّه لا ینظر الى صورکم و اموالکم و لکن ینظر الى قلوبکم و اعمالکم و انما انتم بنو آدم أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏ سئل رسول اللَّه (ص)
اىّ النّاس اکرم قال: اکرمهم عند اللَّه اتقیهم قالوا لیس عن هذا نسألک؟ قال فاکرم الناس یوسف بن نبى اللَّه بن نبى اللَّه بن خلیل اللَّه قالوا لیس عن هذا نسألک؟
قال: فمن معادن العرب تسئلونى، قالوا: نعم، قال فخیارکم فى الجاهلیة خیارکم فى الاسلام اذا فقهوا.
و روى عن ابو هریره: ان الناس یحشرون یوم القیمة ثم یوقفون ثم یقول اللَّه عز و جل لهم طالما کنتم تکلمون و انا ساکت فاسکتوا الیوم حتى اتکلّم انّى رفعت نسبا و ابیتم الا انسابکم، قلت ان اکرمکم عندى أتقیکم و ابیتم انتم فقلتم لا بل فلان بن فلان و فلان بن فلان فرفعتم انسابکم و وضعتم نسبى فالیوم ارفع نسبى و وضعت انسابکم سیعلم اهل الجمع الیوم من اصحاب الکرم این المتقون.
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا، این آیت در شأن بنى اسد بن خزیمة فرو آمد.
قومى بادیه‏نشین بودند، در سال قحط بمدینه آمدند و بظاهر کلمه شهادت میگفتند و اسلام مینمودند، اما بباطن نفاق داشتند و مخلص نبودند و در راه مدینه تباه کارى کردند و نرخها گران میکردند و آن گه باسلام خویش منت بر رسول نهادند، گفتند اتتک العرب بانفسها على ظهور رواحلها و جئناک بالاثقال و العیال و الذرارى و لم نقاتلک کما قاتلک بنو فلان و بنو فلان، گفتند ما که آمدیم بجملگى آمدیم با عیال و فرزندان و بار و بنه خویش نه چون قومهاى دیگر که تنها آمدند بر راه‏احلهاى خویش، و آن گه قتال کردند هر گروهى از عرب با تو و ما قتال نکردیم. بر رسول منت مینهادند که ما مؤمنانیم و از وى عطا و صدقه میخواستند تا رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد:، قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا یا محمد ایشان را گوى شما ایمان نیاوردید که ایمان تصدیق دل است و اخلاص و تصدیق و اخلاص نیز در دلهاى شما نیامده، بلى مسلمانان‏اید بظاهر، بر زبان کلمه شهادت رانده و از بیم قتل و سبى طاعت را انقیاد نموده. از اینجا معلوم شد که آنچه بر ظاهر بنده میرود از طاعت داشتن و حکم را منقاد بودن آن را اسلام گویند بر معنى استسلام، و آنچه بر باطن میرود از تصدیق و اخلاص آن را ایمان گویند و مصطفى فرموده الاسلام علانیة و الایمان سریرة، اسلام آشکار است و ایمان نهان. اسلام آنست که خلق از تو بینند، ایمان آنست که خالق از تو شناسد. اسلام با خلق است و ایمان با خالق. اسلام شریعت است و ایمان حقیقت. اسلام پوست است و ایمان مغز. اسلام سود است و ایمان مایه. اسلام صدف است و ایمان در وى درّ، اسلام کالبد است و ایمان در وى روح.
اسلام حلیت است و ایمان عقیدت. اسلام سایه است و ایمان درخت. اسلام خانه است و ایمان کدخدا. اسلام لوح است و ایمان نبشته. اسلام قدح است و ایمان شراب. اسلام زبان است و ایمان کلمة. چون از خود حکایت کنى چنین گوى: مسلمانم بحکم، مؤمنم بامید، سنى‏ام باتباع.
قال اهل اللغة: الاسلام هو الدخول فى السلم و هو الانقیاد و الطاعة. یقال اسلم الرجل اذا دخل فى السلم کما یقال اشتى اذا دخل فى الشتاء و اصاف اذا دخل فى الصیف و اربع اذا دخل فى الربیع. فمن الاسلام ما هو طاعة على الحقیقة باللسان و الأبدان و الجنان. کقوله عز و جل لابراهیم أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ و منه ما هو انقیاد باللسان دون القلب و ذلک قوله: قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ، و روى ان رسول اللَّه (ص) قسم قسما فاعطى رجالا و منع رجالا، فقال له سعد بن ابى وقاص یا رسول اللَّه اعطیت فلانا و لم تعط فلانا و هو مؤمن فقال رسول اللَّه (ص) او مسلم مرّتین او ثلاثا فعلم ان الاسلام اسم لظاهر الدین الذى یلزم به الاحکام و الایمان اسم للحقیقة التی یرجع الیها العبد و ینطوى علیها العقد فالاسلام هو الذى منع الدّماء و الاموال و اقام الذمم و الاحکام. و الایمان حقیقته التی نجّت من مقت اللَّه و خلّصت من عذاب اللَّه و المسلمون متساوون فى الاسلام و المؤمنون متفاوتون فى الایمان. فاحسنهم عملا و اکثرهم ذکرا، اکملهم ایمانا.
و قالت المرجئة المؤمنون لا یتفاوتون فى الایمان و ذلک لانّهم لم یعدّوا الاعمال من الایمان و هذا خلاف السنة و اصل البدعة و قد قال النبى (ص) صنفان من امتى لیس لهما فى الاسلام نصیب المرجئة و القدریة.
قوله: وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، ظاهرا و باطنا و سرا و علانیة، لا یَلِتْکُمْ قرأ ابو عمرو: و لا یالتکم بالالف کقوله تعالى: وَ ما أَلَتْناهُمْ و قرأ الآخرون بغیر الف و هما لغتان بمعنى واحد یقال آلت یالت التا و لات یلیت لیتا اذا نقص و معنى الایة لا ینقصکم مِنْ، ثواب، أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ثم وصف المؤمنین المحقّقین المصدّقین فى ایمانهم فقال: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا، لم یشکّوا فى ایمانهم بل اخلصوا فى عقایدهم ثم حققوا بافعالهم و هو قوله: وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، اى فى طاعة اللَّه، أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ فى ایمانهم لاجتماع الاقرار باللسان و التصدیق بالقلب ثم بالعمل الصالح، هذا هو المؤمن الصادق لا من اسلم خوف السیف و رجاء السیب فلما نزلت هاتان الایتان اتت الاعراب رسول اللَّه فحلفوا باللّه انهم مؤمنون فى السرّ و العلانیة و عرف اللَّه غیر ذلک منهم فانزل سبحانه: قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ، دخلت الباء لا لانّ هذا التعلیم بمعنى الاعلام و المعنى أ تعلّمون و تخبرون اللَّه بدینکم الذى انتم علیه، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ اى یعلم ما فى قلوب اهل السماوات و ما فى قلوبکم، وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ لا تخفى علیه خافیة فلا یحتاج الى اخبارکم.
یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا و هم بنو اسد بن خزیمة و قد سبق بیانه و قیل هم الاعراب الذین ذکرهم اللَّه فى سورة الفتح: جهینة و مزینة و اسلم و اشجع و غطفان کانوا یقولون آمنّا لیؤمّنوا على انفسهم و اموالهم، فلما استنفروا الى الحدیبیة تخلّفوا و هم الذین منّوا بایمانهم على رسول اللَّه و تقدیره: یمنّون علیک باسلامهم قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ اى باسلامکم، بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ یعنى بان هدیکم، لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى ایمانکم فلستم صادقین و لو کنتم مؤمنین صادقین لکانت المنّة للَّه لا لکم. المنّ یذکر و المراد به التحمّد بالنعمة و هو مذموم من العباد و یذکر و المراد به الانعام و علیه وصف اللَّه بانه منان. قوله: بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ، اى انعم علیکم و قیل بل اللَّه احق بالتحمد بالنعمة.
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ما غاب فیها عنکم، و اللَّه بصیر بما یعملون قرأ ابن کثیر بالتاء لان فى الایة ذکر الحضور فحسن الوجهان و اللَّه اعلم.