شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۷ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة )
80

۷ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» بزرگوار تهنیتى و تمام تشریفى و عظیم کرامتى که اللَّه تعالى جل جلاله با مؤمنان فرزندان آدم کرد که در بدو کار و مفتتح وجود روز میثاق ایشان را در قبضه صفت جاى داد و ایشان را بنعت لطف محلّ خطاب خود گردانید و با ایشان عهد و پیمان دوستى بست، باز چون در دنیا آمدند ایشان را صورت نیکو و شکل زیبا و خلعت تمام داد و بدانش و عقل و نطق و فهم و فرهنگ بیار است، ظاهر بتوفیق مجاهدت و باطن بتحقیق مشاهدت، و معرفت از ایشان دریغ نداشت، در رحمت و کرامت خود بر ایشان گشاد و ایشان را بر بساط مناجات بداشت تا هر گه که خواهند او را خوانند و از وى خواهند و با وى راز گویند.
در بعضى آثار نقل کرده‏اند که اللَّه تعالى جلّ جلاله گفت: عبادى سارّونى فان لم تفعلوا فناجونى و حدّثونى فان لم تفعلوا فاسمعوا منّى فان لم تفعلوا فانظروا الىّ فان لم تفعلوا فکونوا ببابى و ارفعوا حوائجکم الىّ فانّى اکرم الاکرمین.
و از آن تکریمست که پیش از سؤال ایشان را عطا داد و پیش از استغفار ایشان را بیامرزید چنانک در خبر است: اعطیتکم قبل ان تسألونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى.
و از آن تکریمست که در میان آفریدگان ایشان را بمهر و محبت مخصوص کرد آنچ فریشتگان را نداد و با کرّوبیان و روحانیان آسمان نگفت، با ایشان گفت: «یحبهم و یحبونه رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه و الذین آمنوا اشد حبا للَّه فاذکرونى اذکرکم»
، فاذکرونى ساقیه ذکر تست، اذکر کم دریاى ذکر حق، چون ساقیه ذکر بنده بدریاى ذکر حق رسد آب دریاى اذکرکم بساقیه فاذکرونى در آید همه آب دریا گردد، ساقیه خود هیچ جاى نماند، همانست که پیر طریقت گفت: من وقع فى قبضة الحقّ احترق فیها و الحقّ خلفه.
الهى معنى دعوى صادقانى، فروزنده نفسهاى دوستانى، آرام دل غریبانى، چون در میان جان حاضرى از بى دلى میگویم که کجایى، زندگانى جانى و آئین زبانى، بخود از خود ترجمانى، بحقّ تو بر تو که ما را در سایه غرور ننشانى و بوصال خود رسانى.
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» انّما قال کرّمنا بنى آدم و لم یقل المؤمنین و لا العابدین و لا اصحاب الاجتهاد تقدیسا للتّکریم من ان یکون مقابلا بفعل او معلّلا بوفاق و امر او مسببا باستحقاق بوجه. کرامت و لطف خود با بندگان در اعمال و اجتهاد ایشان نه بست تا بدانى که نواخت او جلّ جلاله بى علّتست و تکریم او بى عوض، بخواست خود نوازد نه طاعت بندگان، بفضل خود عطا دهد نه بجهد ایشان، بنده که کرامت حق یافت نه از آن یافت که طاعت داشت، بلکه طاعت از آن داشت که کرامت حق یافت، و نه دعاء بنده حق را بر اجابت داشت بلکه اجابت حق بنده را بر دعا داشت، و بنده که حق را یافت نه از طلب یافت که طلب از یافتن یافت، «و حملنا هم فى البر و البحر» حمل هو فعل من لم یکن و حمل هو فضل من لم یزل.
... «وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» مراکب عوام در برّ و بحر دیگرست و مراکب خواص دیگر، مراکب عوام را گفت: «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ، لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ» دوست و دشمن آشنا و بیگانه در آن یکسان و مراکب خواص را گفت در دنیا: «وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ» و مصطفى (ص) را گفت: «أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلًا» سلیمان را باد و مصطفى را براق. و در عقبى مراکب دوستان و نزدیکان، آنست که گفت: «نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً».
قال رسول اللَّه (ص) فى هذه الآیة: و الّذى نفسى بیده انهم اذا خرجوا من قبورهم استقبلوا بنوق بیض لها اجنحة علیها رحائل الذّهب کلّ خطوة منها مدّ البصر فینتهون الى باب الجنّة.
و قال (ص): عظّموا و سمّنوا ضحایاکم فانّها مطایاکم على الصّراط.
و منهم من قال: کلّ یرکب اعماله الّتى عملها فى الدّنیا و مات علیها. و منهم من قال: لم یجوزوا على الصّراط الّا بنور المعرفة.
... «وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» الرّزق و الطّیب ما کان على ذکر الرّزاق فمن لم یکن غائبا بقلبه و لا غافلا عن ربّه استطاب کلّ رزق فالشّرى على لقاء المحبوب ارى و الارى على الغیبة من المحبوب شرى. و قال یحیى بن معاذ: الرّزق الطّیّب ما یفتح على الانسان من غیر سؤال و لا اشراف، «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا» فضّلنا العلماء على الجهّال بالعلم اللَّه و احکامه و فضّلنا الاولیاء بالمعرفة على جمیع الخلائق.
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» بشارتى عظیم است و تهنیتى تمام این آیت: امت احمد را که اگر خلق را به پیغامبران باز خوانند، آن روز ایشان را بفاضلترین پیغامبران باز خوانند، و اگر بکتابها باز خوانند، ایشان را بفاضلترین کتابها باز خوانند. اگر پیغامبرست محمّد عربى رسول تهامى که خلقش عظیم بود و بر خداى کریم بود. درجتش رفیع بود و امت را شفیع بود، شرفش ظاهر و حجّتش با هر و نورش زاهر و تنش طاهر، بشیر و نذیر، سراج منیر، چراغ عالم و بهترین فرزند آدم، و اگر کتابست قرآن عظیم، هم نور مبین و هم ذکر حکیم و هم کتاب کریم، مؤمنانرا تذکرت و دوستان را تبصرت، نامه‏اى کریم از خداى کریم برسولى کریم، «تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ».
و قیل «نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» اى نوصل کلّ مرید الى مراده و کلّ محبّ الى محبوبه و کلّ مدّع الى دعواه و کلّ منتم الى من کان ینتمى الیه.
و یقرب منه ما روى ابو ذر رضى اللَّه عنه قال قال رسول (ص): اذا کان یوم القیامة یجمع اللَّه امّتى على رأس قبرى فیجتمع الصدّیقون مع ابى بکر فیدخلون الجنّة معه، و یجتمع الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر مع عمر بن الخطّاب فیدخلون الجنّة معه، و یجتمع اهل الحیاء مع عثمان فیدخلون الجنّة معه، و یجتمع اهل السّخاء و حسن الخلق و القائمون للَّه عزّ و جل بالحقّ مع على بن ابى طالب فیدخلون معه الجنّة، و یجتمع العلماء مع معاذ بن جبل فیدخلون معه الجنّة، و یجتمع القرّاء مع ابى بن کعب و عبد اللَّه بن مسعود فیدخلون معهما الجنّة، و یجتمع الزّهاد مع ابى ذرّ فیدخلون معه الجنّة، و یجتمع الفقراء مع ابى الدرداء فیدخلون معه الجنّة، و یجتمع الشّهداء مع حمزة بن عبد المطّلب فیدخلون معه الجنّة، و یجتمع المؤذّنون مع بلال فیدخلون معه الجنّة.
بدانک بعد از انبیاء و رسل بهینه عالمیان و گزیده جهانیان صحابه رسولند: اختران آسمان ملت و مهتران محفل دولت، سینه هاشان بمعرفت افروخته و اشخاص ایشان بخدمت و حرمت آراسته، راه صدق رفته و بار امانت بداعى حق سپرده، ایشانند ائمّه اهل دین، و قبله اقتداء خلق صاحب شریعت چنین.
گفت: اصحابى کالنّجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم، هر کجا در عالم صادقى لطیف است امام وى صدّیق اکبر است، و هر کجا عادلى شریف است امام وى فاروق انور است، و هر کجا منفقى مشفق است امام وى ذو النّورین از هر است، و هر کجا در عالم دین مجاهدى مشاهد است امام وى مرتضى حیدر است، و هر کجا مردى مرد است یا آزادى فرد است امام وى ابو ذر پرهنر است، و هر کجا درویشى دلریش است امام وى بو درداء مشتهر است، و هر کجا شهیدى دین دار است که دین را در جهاد کفارست امام وى حمزه منوّر است، و هر کجا مؤذّنى موفّق داعیى از داعیان حق امام وى بلال مطهّر است، همچنین ائمّه صحابه هر یکى بر مثال اخترى از آسمان دولت وى بر سرایر اهل ایمان تابش احوال خویش ظاهر همى‏دارند تا هر یکى از امت بر وفق حالت بوى اقتدا همى‏کند و جان و دل بدوستى وى همى‏پرورد و در راه دین بر پى وى همى‏رود تا فردا با وى در بهشت شود و بناز و نعیم ابد رسد.
«أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ» الصّلاة بالبدن موقّتة و المواصلات بالسرّ و القلب مسرمدة، فانّ المنتظر للصّلوة فى الصّلاة، و الصّلاة فرع باب الرّزق و الوقوف فى محلّ المناجاة و اعتکاف القلب فى مشاهدة التّقدیر و الوقوف على بساط النّجوى و فرّق اوقات الصّلاة لیکون للعبد عود الى البساط فى الیوم و اللّیلة مرّات.