شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۷ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۸- سورة الانفال- مدنیة )
68

۷ - النوبة الثانیة

قوله تعالى و تقدس: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ. سعید جبیر روایت کند از ابن عباس، گفت: سى و سه مرد مسلمانان بودند و شش زن در خانه ارقم جمع آمده و اسلام پنهان داشته تا عمر خطاب مسلمان شد و عدد مسلمانان بچهل رسید و اظهار اسلام کرد و رب العزة در شأن وى این آیت فرستاد که: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. در معنى این آیت دو وجه گفته‏اند، قومى ظاهر گرفتند، گفتند: معنى آنست که: اى پیغامبر، خدا ترا بسنده است و ایشان که اتباع تو کردند از مؤمنان یعنى عمر خطاب، و این جمع مسلمانان، و دلیل برین وجه آیت پیش است که گفت: هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ. جایى دیگر گفت: فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ، و باین وجه موضع من رفع است، معطوف بر اللَّه، یعنى حسبک اللَّه و من اتبعک من المؤمنین. وجه دیگر آنست که یکفیک اللَّه و یکفى من اتّبعک، و موضع من نصب است. و قیل خفض و معناه حسبک اللَّه و حسب من اتّبعک من المؤمنین، و کرّر حسبک فى الآیتین، لانّ الاوّل فى کفایة الخداع و الثّانی عام.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتالِ التّحریض فى اللّغة ان تحث الانسان على الشی‏ء، حثّا یعلم معه انه حارض ان تخلف عنه و الحارض الّذى قارب الهلاک، و منه قوله: حَتَّى تَکُونَ حَرَضاً اى حتّى تذوب غمّا فتقارب الهلاک.
إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ. ان شرطى است بمعنى امر، اى لیصیر عشرون و لیثبتوا فى مقاتلة مائتین. ابن عباس گفت: فرض بود بر مسلمانان یک مرد مسلمان با ده مشرک مقاومت کردن، و در جنگ روى از ایشان بنه‏گردانیدن، در روز بدر و پیش از آن چنین بوده، رب العالمین گفت: بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ اى ذلک من اجل انّهم یقاتلون على جهالة من غیر احتساب و لا طلب ثواب، فلا یثبتون اذا صدقتموهم القتال خلاف من یقاتل على بصیرة یرجوا ثواب اللَّه. پس این بر مسلمانان صعب آمد و دشخوار، تضرّع کردند و از حقّ جلّ جلاله سبک بارى خواستند تا رب العزّه آن را منسوخ کرد و ناسخ فرستاد که: الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً. قراءت حجازى و شامى و بصرى فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ بتا است، در هر دو آیت بالفظ مائة شود و لفظ مائة مؤنث است، باقى بیا خوانند با عدد مذکّر شود که مائة وران افتاد. وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً بفتح ضاد قراءت عاصم است، حمزه و باقى بضمّ خوانند و بنزدیک عرب ضمّ فصیح‏تر بود. در شواذ خوانده‏اند و علم بر فعل مجهول، و این کس از وحشت آن مى‏گریزد که کسى پندارد که خداى اکنون بدانست، و در قرآن ازین لفظ فراوان است و در آن دلالت نیست بر حدوث علم، چنان که جاى دیگر گفت: عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ، عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ، عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏، فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ در آن هیچ دلالت نیست بر حدوث علم قدیم که خداى را علم و دانش بود و هست پیش از کاینات و واقعات و گفته‏اند که: درین آیت معنى علم رؤیت است که عرب برؤیت از علم حکایت کند و بعلم از رؤیت. و قتیبى گوید: خداى را دو علم است، علمى پیش از کار و علمى پس از کار.
فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ اى محتسبة یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ، وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ. قال: ابن شبرمة: و کذا النّهى عن المنکر لا یحلّ للواحد ان یفر من اثنین اذا کانا على منکر و له ان یفرّ من الاکثر. ثمّ قال: وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ فمن یغلبهم.
ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى‏. سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر بعد از آن هفتاد کس از صنادید قریش که کشته شدند هفتاد کس دیگر از مشرکان اسیر گرفتند، مصطفى ص در کار ایشان باصحابه مشورت کرد. ابو بکر صدیق گفت: یا رسول اللَّه! هؤلاء قومک و اهلک و انى ارى ان تأخذ منهم الفدیة فیکون ما اخذنا منهم قوة على الکفار و عسى ان یهدیهم اللَّه فیکونوا عضدا، گفت: یا رسول اللَّه قوم تو اند و خویش و پیوند تواند قبیله و عشیره تواند اگر از ایشان فدا خواهد که مسلمانان را از آن قوّتى باشد بر جنک دشمن مگر آن را وجهى بود و باشد که خداى ایشان را راه نماید و مسلمان شوند و مؤمنانرا از ایشان یارى باشد. رسول خدا به عمر اشارت کرد که تو چه مى‏گویى؟ عمر گفت: و اللَّه ما ارى ما راى ابو بکر، و اللَّه که در کار مشرکان آن راى نیست که ابو بکر راست، رأى من آنست که مشرکان را از پشت زمین برداریم. فلان کس که خویشاوند من است بدست من دهى تا به تیغ سر وى بردارم، و عقیل را بدست على دهى تا با وى همین کند و فلان کس که حمزه را برادر است بدست حمزه دهى تا همین کند، ایشان ائمه کفر و ضلالت اند و اگر چه خویش و پیوند تو اند حقّ تو نشناختند و حرمت تو نداشتند و جز سزاى قتل نه‏اند. رسول خدا گفت یا ابا بکر! مثل تو مثل ابراهیم خلیل است که گفت: فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ، و مثل عیسى که گفت: إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. و یا عمر! مثل تو مثل نوح است که گفت: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً، و مثل موسى که گفت رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ. آن گه مصطفى بقول ابو بکر کار کرد و از ایشان فدا ستد. عمر خطاب گفت: دیگر روز بامداد بحضرت سیّد رفتم، مصطفى را دیدم و ابو بکر که هر دو مى‏گریستند. گفتم: یا رسول اللَّه چه رسید شما را این ساعت که مى‏گریید. گفت: یا عمر آن حکم که دى رفت و آن فداها که از ایشان ستده آمد خدا آن را نپسندید و عتاب کرد و اینک آیت فرستاد.
ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ. قراءت بصرى بیا است و اسرى جمع اسیر، مثل قتیل و قتلى، اى لم یکن لنبى ان یشتغل بالاسر و الفداء لانّ ذلک یذهب بالمهابة یثخن، اى حتّى یکثر القتل و الاثخان الاکثار من القتل مشتق من الثخانة و هى الصلابة و الکثافة، و قیل الشدة و القوة. میگوید هیچ پیغامبر بر آن نبود که اسیر را دارد و فدا ستاند، که داشتن و فدا ستدن هیبت و حشمت ببرد تا بسیار از آن اسیران مى‏کشتند و در زمین مى‏افکندند و مغلوب و مقهور خود میداشتند تا در دلهاى مشرکان از پیغامبر و مؤمنان مهابت و رعب بود. ابن عباس گفت: این حکم روز بدر بود که مسلمانان اندک بودند و اسلام هنوز قوى نگشته بود باز که مسلمانان بسیار شدند و کار اسلام و مسلمانان بالا گرفت و قوى شد، در کار اسیران این آیت آمد: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً.
ثم قال تعالى تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا. یعنى المال الّذی اخذتموهم من الفداء سمّاه عرضا لانه سریع الانقضاء قلیل الثبات. وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ اى یرید لکم ثواب الآخرة بقهرکم المشرکین و نصرکم دین اللَّه. وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ امر باثخان الکفار.
لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ، کتاب اینجا بمعنى حکم است، اى لولا حکم من اللَّه سبق، هم چنان که جایى دیگر گفت: کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ، اى حکم اللَّه علیکم. یعنى لولا حکم من اللَّه سبق ان لا یعذّب احدا ممن شهد بدرا مع النبى ص. اى أصابکم فیما اخذتم، من الفداء قبل ان تؤمروا به عذاب عظیم. میگوید اگر نه آنید که خداى حکم کرده است که هیچ کس را از بدریان هرگز عذاب نکند شما را عذاب کردى باین فدا که ستدید پیش از آن که شما را بآن فرمودند. معنى دیگر ابن عباس گفت: پیش از مبعث مصطفى ص مال غنیمت و قربان و فداء اسیران و امثال آن حرام بود بر پیغامبران و امتان ایشان، و رب العزة در لوح محفوظ نبشته و حکم کرده که آن حلال است محمد را و امّت وى را، پس روز بدر پیش از آن که فرمان و حکم از آسمان آمد ایشان شتاب کردند و فدا ستدند. رب العالمین گفت: اگر نه آن بودى که در لوح محفوظ حکم من سابق است که آن غنیمت شما را حلال است و نیز حکم کرده‏ام که هر که گناه کند و توبه کند گناهش بیامرزم، شما را باین فدا ستدن عذابى بزرگ رسیدى. و گفته‏اند این کتاب همان است که آنجا گفت: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ یعنى اگر نه آن بودى که من رحمت خود بر شما بر نبشته‏ام که بر شما رحمت کنم و بیامرزم و عذاب نکنم. لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. سعد بن معاذ گفت: یا نبى اللَّه، کان الاثخان فى القتل احبّ الى من استبقاء الرّجال. فقال رسول اللَّه لو نزل عذاب من السماء ما نجا منه غیر عمر بن الخطاب و سعد بن معاذ ثم احلّ لهم الغنائم.
فقال تعالى: فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیِّباً اصبتم و اخذتم من الکفار قهرا، و من هاهنا للتبیین حلالا طیّبا، لم یحلّ لغیرکم و انما کانت نار تنزل من السماء فتاکلها.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ غفر لکم ذنبکم، رَحِیمٌ حیث رخّص لکم الغنائم.
قال النّبی ص لم یحلّ الغنائم لمن کان قبلنا، ذلک بان اللَّه راى ضعفنا و عجزنا فطیّبها لنا.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْرى‏. کلبى گفت: این آیت در شأن عباس بن عبد المطلب آمد و برادرزاده وى عقیل بن ابى طالب و نوفل بن الحارث، و عباس بن عبد المطلب یکى بود از آن ده مرد که مطعمان بودند مشرکان را، که بجنک بدر مى‏شد و بیست اوقیه زر عباس با خود داشت ازو بستدند. عباس گفت: یا محمد آن بیست اوقیه بحساب فدا که از من مى‏ستانند در آر. گفت نیارم که آن بقصد مسلمانان و اطعام مشرکان بیرون آوردى، آن در حساب فدا نیارم و فداى عقیل و نوفل نیز بر تو است. عباس گفت: یا محمد، ترکتنى اتکفّف قریشا ما بقیت. فقال رسول اللَّه ص: این الذّهب الّذى دفعته الى ام الفضل مخرجک الى بدر؟ و قلت لها انّى‏ لا ادرى ما یصیبنى فى وجهى هذا فان حدث لى حدث فهذا لک و لعبد اللَّه و لعبید اللَّه و للفضل و قثم یعنى بنیه. فقال له العباس: و ما یدریک؟ قال: اخبرنى به ربّى.
قال: اشهد انّک صادق و انّى قد دفعت الیها الذّهب و لم یطلع علیه احد الّا اللَّه، و انا اشهد ان لا اله الّا اللَّه و انّک رسول اللَّه. قال العباس: فاعطانى اللَّه خیراً مما اخذ منى، اعطانى عشرین عبیدا کلهم یضرب بمال کثیر مکان العشرین اوقیه و انا ارجوا لمغفرة من ربّى فذلک قوله: إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ،
قرء ابو جعفر و ابو عمرو اسارى و هو جمع الجمع. یقال اسیر و جمعه اسرى، کمریض و مرضى و هالک و هلکى و جمع الجمع اسارى.
إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یعنى ایمانا و اسلاما، یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ من الفداء. گفته‏اند خلافت بنى العباس از آن خبر است.
وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ روى ان العباس کان یقول: انجز احد الوعدین و انا على ثقة من الآخرة.
وَ إِنْ یُرِیدُوا یعنى الاسرى، خِیانَتَکَ نقض ما عاهدوا معک.
فَقَدْ خانُوا اللَّهَ بالکفر و الشّرک، مِنْ قَبْلُ اى من قبل العهد و قتل بدر فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ اى فامکنک منهم و نصرک علیهم فهزمتهم و اسرتهم، و المعنى ان عادوا عدنا لهم.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بخیانتهم حین خانوها، حَکِیمٌ فى تدبیره علیهم و مجازاته ایّاهم.
قوله: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ این صفت مهاجران است که با رسول خدا برخاستند و در معرکها خود را هدف تیر دشمن ساختند و در اعلاء کلمه حقّ و دین اسلام کوشیدند.
وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا این صفت انصار است که رسول خدا و مؤمنانرا بخان و مانهاى خود فروآوردند، پس آنکه ده سال رسول خدا میگفت: من یؤوینى حتى ابلغ کلام ربى؟
کیست که ما را مأوى دهد تا کلام خداى خود برسانم؟ و کس او را جواب نمیکرد، تا ایشان بخوشدلى و صدق ایمان و دل او را بپذیرفتند و مؤمنانرا هر یکى مأوى دادند و ایشان را بر دشمنان یارى دادند و با ایشان حرب کردند.
رب العالمین گفت: أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ایشانند که یکدیگر را دوستان‏اند و برادران. و مصطفى ص گفت: و فى کل دور الانصار خیر.
ابن عباس گفت: أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ فى المیراث کانوا یتوارثون بالایمان و الهجرة و بالمؤاخاة الّتی کان رسول اللَّه ص یواخى بینهم دون القرابة المفردة حتّى نسخ بقوله: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ. میان مهاجرت مصطفى ص و میان فتح مکه توارث میان مؤمنان بهجرت مى‏بود، مهاجر از مهاجر میراث میبرد، اگر چه قرابت و رحم نبود و آنجا که قرابت بود و هجرت نبود میراث نبود اگر چه ایمان آورده بود در دار الشّرک. اینست که رب العزّة گفت: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ، یعنى من میراث و غنیمة و فى‏ء. حَتَّى یُهاجِرُوا حکم خداى بر این نسق بود تا آن گه که ناسخ آن رسید پس فتح مکه که: أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ و هجرت منقطع گشت و مصطفى گفت: لا هجرة بعد الفتح انما هى الشهاده.
قرائت حمزه من ولایتهم بکسر واو است و هى قراءة ردیّة فان الولایة انّما هى من الوالى و الولایة من الولىّ. و قد قال فى صدر الایة بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ اولیاء گفت نه ولاة.
وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ یعنى و ان استنصروکم الذّین آمنوا و لم یهاجروا عن الکفار، فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلى‏ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ عهد الى مدة او موادعة فلا تغدروا.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ اى لا توارث بینهم و بینکم و لا ولایة.
و الکافر ولىّ الکافر دون المسلم. درین آیت تقدیم و تأخیر است، تقدیره: و الذین آووا و نصروا اولئک بعضهم اولیاء بعض، و الذین کفروا بعضهم اولیاء بعض این با آنست بمعنى، پس گفت: وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ.
إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ، و قیل: الّا تفعلوه، اى ما امرتم‏ به من التّوارث بالایمان و الهجرة، تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ زوال نظام المؤمنین و تفریق کلمتهم، وَ فَسادٌ کَبِیرٌ فى الارض من جهة الکفّار و سفک الدّماء.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ. این الّذین بدل الّذین پیشین است و همان قوم‏اند مهاجران و انصار، و تکرار از بهر آنست که این حکم راست و این ثواب را.
أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا صدقا حقّقوا ایمانهم و الهجرة و الجهاد و بذل المال فى دین اللَّه.
لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ لا منّة فیه و لا تبغیض. و قیل: رِزْقٌ کَرِیمٌ لا یصیر حدثا بل رشحا کالمسک.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ اى من بعد نزول هذه الآیة، و قیل من بعد الحدیبیة و هى الهجرة الثّانیة.
وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ فى حملکم و جملتکم، وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ اى الاقویاء الّذین تجمعهم بالقرب رحم واحدة او ینسبون الى اب واحد بعضهم اولى ببعض فى المیراث من الاجانب.
فِی کِتابِ اللَّهِ اى فى حکمه، و منه قوله تعالى: کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ اى حکم اللَّه، و قیل فى کتاب اللَّه الّذى عنده و هو اللّوح المحفوظ. و منه قوله تعالى: إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها. ثمّ التوارث بالجهرة و الاخاء صارت منسوخة بقوله: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ.
إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ من الفرائض و المواریث و غیر ذلک.