شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۲۸ - النوبة الثانیة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۳- سورة آل عمران- مدنیة )
53

۲۸ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ... الآیة.
روى جابر بن عبد اللَّه أنّ النّبی (ص) قال: ما من امرئ مسلم یخذل امرأ مسلما فى موضع، ینتهک فیه حرمته و ینتقص فیه من عرضه الّا خذله اللَّه تعالى فى موضع یحبّ فیه نصرته. و ما من امرئ ینصر مسلما فى موضع ینتقص من عرضه و ینتهک فیه من حرمته، الّا نصره اللَّه فى موضع یحبّ نصرته.
اهل سنّت را درین خبر و درین آیت حجّت تمام است، و دلیل روشن بر قدریه و معتزله، که ایشان منکرند که خداى عزّ و جلّ اگر خواهد بنده را خوار کند، و خذلان خود بر وى آرد. و این مخالفت کتاب و سنت است و خرق اجماع مسلمانان، که بر زبان خلق بسیار رود که کسى را که رنج رساند: خذله اللَّه. چنان که گویند: «قاتله اللَّه»، «لعنه اللَّه» و اگر جائز نبودى بر زبان عامه خلق این کلمه روان نبودى.
و معنى آیت آنست که اگر خداى شما را عزیز کند، و نصرت دهد، کس را نرسد و نبود از مردمان که شما را باز شکند و خوار کند. و اگر بعکس این باشد که اللَّه شما را خوار کند، و سستى در کار و هزیمت از دشمن پیش آرد، فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ اى لا ینصرکم احد مِنْ بَعْدِهِ یعنى بعد از خذلان خدا، کس شما را نصرت ندهد و عزیز نکند. و قیل معناه لا تترکوا امرى للنّاس، و ارفضو الناس لأمرى.
و یقرب منه‏
قوله (ص): من التمس رضا اللَّه بسخط النّاس کفاه اللَّه مؤنة النّاس و من التمس رضا النّاس بسخط اللَّه، وکّله اللَّه الى النّاس.
وَ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ قراءت مکى و عاصم و ابو عمرو بفتح «یا» و ضم غین است. و معنى آنست که: هیچ پیغامبرى را سزا نیست که خیانت کند در مال غنیمت قسمت کردن. و باقى بضمّ یا و فتح غین خوانند، بر معنى آنکه هرگز روا نبود پیغامبرى را که با وى خیانت کردندى در غنیمت بخشیدن. سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر در مال غنیمت، قطیفه‏اى بود سرخ رنگ و باز نیافتند. قومى گفتند: مگر رسول خدا (ص) از میان برگرفته است. رب العالمین آیت فرستاد و رسول خود بالخصوص و جمله انبیاء را بالعموم از خیانت مبرّا کرد. و گفته‏اند که: جماعتى از اقویا الحاح کردند بر مصطفى (ص) تا مال غنیمت از دیگران باز گیرد و بایشان دهد، رب العالمین آیت فرستاد. یعنى که: اگر چنان کند خیانت باشد با اصحاب او، و هیچ پیغامبر را سزا نبود که با اصحاب خویش خیانت کند. بلکه سویّت نگه دارد، و آنچه دهد بانصاف دهد، و عدل کند.
محمد بن اسحاق بن یسار گفت: قومى عرب کراهیت میداشتند آنچه در قرآن بود از عیب دین ایشان و سبّ بتان، مى درخواستند از رسول (ص) تا آن را پنهان کند.
ربّ العالمین گفت: اگر پنهان کند خیانت باشد و پیغامبر را سزا نبود که در باب وحى خیانت کند، و چیزى از حق باز گیرد و مداهنت کند. یقال: غلّ، یغلّ، غلولا، و اغلّ یغلّ اغلالا، اذا خان. و أصله من الغلل، و هو دخول الماء فى خلل الشّجر. و منه الغلّ، الحقد لأنّه عداوة فى النّفس، و منه الغلیل، حرارة العطش فى النّفس، و منه الغلالة، شعار تحت البدن خاصّة.
قوله: وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ اى حاملا له على ظهره، یَوْمَ الْقِیامَةِ تفسیر این آیت در آن خبر است که مصطفى (ص) گفت: «لا الفینّ احدکم یجی‏ء یوم القیامة و على رقبته بعیر له رغاء، فیقول یا رسول اللَّه اغثنى فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک. لا الفینّ احدکم یجی‏ء یوم القیامة و على رقبته فرس له جمجمة فیقول: اغثنى! فأقول لا املک لک شیئا قد ابلغتک. لا الفین احدکم یجی‏ء یوم القیامة و على رقبته شاة لها ثغاء یقول یا رسول اللَّه اغثنى فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک. لا الفینّ احدکم یجی‏ء یوم القیامة و على رقبته صامت فیقول اغثنى یا رسول اللَّه، فأقول لا املک لک شیئا قد أبلغتک.»
هر که امروز بچیزى خیانت کند، فردا برستاخیز آن چیز آرد و على رؤس الاشهاد وى را بآن فضیحت رسد. رسول خدا (ص) گفت: و اگر همه سوزنى بود یا رشته‏اى. و در خبر است که مردى برسول خدا (ص) حبلى آورد خلق، که پیش از قسمت برگرفته و آن را پس از قسمت باز آورده بود، رسول از وى نپذیرفت.
و وى را گفت نگه‏دار تا برستاخیز آن را بیارى! زید بن خالد الجهنى گفت: روز خیبر مردى از یاران رسول خدا فرمان یافت، رسول خدا (ص) برو نماز نکرد. یاران همه متغیّر و مضطرب شدند که تا چه بودست رسول (ص) گفت: «انّ صاحبکم غلّ‏ فى سبیل اللَّه»
خیانت کرده است این مرد در راه خدا، تفحص کردند مهره‏اى بود که برداشته بود، قیمت آن کم از دو درم. و در خبر است که: یکى کشته شد، مردمان گفتند: نوشش باد بهشت جاودان! رسول (ص) گفت: «کلّا!» یعنى چنین مگویید که وى روز خیبر شمله‏اى از مال غنیمت بخیانت برداشت، فردا آتش در آن گیرد و با وى بهم بسوزد. مردى دیگر یک شراک نعلین برگرفته بود چون این سخن از رسول (ص) بشنید آن شراک بیاورد. رسول (ص) گفت: شراک من نار.
کلبى گفت: در تفسیر وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ: آن چیز که در آن خیانت کرده باشد در قعر جهنم برابر وى بدارند، آن گه گویند فرو رو باین درکات دوزخ و آن را برگیر، وى فرو رود و بردارد راست که بجاى خویش باز آید، و دیگر باره از دست وى بیفتد، و هفتاد ساله راه با قعر جهنم افتد. و وى را هم چنان تکلیف میکنند تا میرود و برمیدارد. مصطفى (ص) از اینجا گفت: «ما من عبد یغلّ غلولا الّا کلّف یوم القیامة أن یستخرجه من اسفل درک جهنّم».
و هر که خیانت کارى را بپوشد وى را هم چندان گناه بود و همان عقوبت. مصطفى (ص) گفت: «من یکتم غالّا فانّه مثله».
قوله ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ «ظلم» در قرآن بر چهار معنى است: یکى معنى نقص است، کاستن چیزى، چنان که در آن آیت گفت، یعنى از ثواب نیکوکاران هیچ چیز بنکاهند. همانست که در سورة الکهف گفت: وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً، و در سورة الانبیاء گفت: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً، و در سورة مریم: وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً. وجه دوم ظلم مردمان است بر یکدیگر در تقویت حقوق ایشان، چنان که در سورة بنى اسرائیل گفت: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً، و در سورة النّساء گفت: وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ... یعنى قتل النّفس و أخذ الأموال عُدْواناً وَ ظُلْماً، و قال تعالى: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً.
وجه سوم ظلم بنده است بر نفس خویش، در معصیت، بیرون از شرک، چنان که در سورة البقرة گفت: وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. و در سورة الطلاق: وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ. و در سورة الملائکة: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ.
وجه چهارم ظلم است بمعنى شرک، چنان که در سورة الأنعام گفت: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ. و در سورة لقمان: إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ.
قوله تعالى: أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ یعنى بترک الغلول، کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ فغلّ؟! سیاق این آیت تعظیم اثم غلول است یعنى که سخط خداى با غلول است و رضوان خداى با ترک غلول. او که خیانت نکند خوشنودى و رضاء حق با اوست، و آن کس که خیانت کند خشم و سخط خدا بروست، و آن کس که امروز سخط خدا برو، فردا دوزخ جاى او. چنان که اللَّه تعالى گفت: وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. و از بهر آنکه از اهل توحید است هر چند که گنهکار است و خیانتکار، جاى وى جهنم گفت، اول درکه دوزخ که در آن آتش نیست، اما حرارت آتش بآن میرسد، و جاى عاصیان این امت است. و سمّیت جهنّم، لانّها تتجهّم فى وجوه الخلق. پس چون از جهنّم در گذشت درکه دوم «لظى» است. سوم سقر. چهارم حطمة. پنجم جحیم.
ششم سعیر. هفتم هاویه. این شش درکه جاى کفار است و مشرکان در آن جاودان.
آن گه سرانجام اهل رضا و خوشنودى حق بیان کرد، گفت: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ اى اهل درجات عند اللَّه. اشارتست که: اهل بهشت همه یکسان نیند، بلکه درجات ایشان متفاوت است، و منازل ایشان مختلف بقدر اعمال و معارف. على الجملة بهشت صد درجه است بحکم آن خبر که معاذ بن جبل روایت کرد از مصطفى (ص) قال: الجنّة مائة درجة، بین کلّ درجة الى درجة ما بین السّماء و الارض، و انّ اعلاها الفردوس، و أوسطها الفردوس، و أنّ العرش على الفردوس، و منها تفجر انهار الجنّة.
و روى انس بن مالک قال: خرج حارثة بن سراقة یوم بدر نظّارا، لم یخرج لقتال، و کان غلاما فأصابه سهمه فقتله، فجاءت امّه و هى الربیع بنت النضر الى النّبیّ (ص) فقالت: یا رسول اللَّه این ابنى حارثه؟ فان کان فى الجنّة فاصبر و الّا فترى ما اصنع؟
فقال (ص): یا امّ حارثة انّها لیست بجنّة واحدة، و لکنّها جنان کثیرة، و انّه فى الفردوس الأعلى.
آن گه در آخر آیت گفت: وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ تا مطیع در طاعت بیفزاید، و عاصى از معصیت حذر گیرد.
قوله: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ معنى «منّت» تفضّل است، و منّان متفضّل است. و منت که از خدا بود مدح است، لأنّه تفضّل. و چون از مخلوق بود ذمّ است لأنّه تقریع.
عَلَى الْمُؤْمِنِینَ گفته‏اند که مؤمنان این جا عرب‏اند، که هیچ قبیله نیست از قبائل عرب که نه رسول (ص) را در آن نسبى است مگر بنى تغلب، قومى ترسایان بد کیشان. ربّ العزة رسول خود را از نسب ایشان پاک کرد، و بر عرب منت نهاد که رسول (ص) هم از نسب شما بشما فرستادم، و کتابى هم از لغت شما بشما فرو فرستادم.
همانست که جاى دیگر گفت: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ، و گفته‏اند که مؤمنان اینجا عامّه مؤمنان‏اند از عرب و عجم. میگوید: بمؤمنان رسولى فرستادم یکى از ایشان که کار او شناخته‏اند، و صدق و امانت او آزموده و دانسته، نه فریشته و نه بیرون از فرزند آدم. دلیل این تأویل آنست که جاى دیگر گفت: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ... الآیة.
آن گه ستایش رسول را، صفت وى کرد، و کار وى گفت که چیست: یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ‏، یعنى القرآن، وَ یُزَکِّیهِمْ یعنى یصلحهم، وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ اى القرآن و الحکمة یعنى المواعظ الّتى فى القرآن من الحلال و الحرام و السّنّة.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ اى و قد کانوا قبل بعثته لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
قوله تعالى: أَ وَ لَمَّا این الف و واو، استفهام راست، و عرب استفهام کند بالف مجرّد، و الف و واو، و الف و فا، و بألف ممدود و بهمزه مقصور.
أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْها أَصابَتْکُمْ به احد است، و أَصَبْتُمْ به بدر. و این چنان بود که روز احد از مسلمانان هفتاد مرد کشته شدند، و روز بدر از کافران هفتاد کشته شده بودند و هفتاد باسیرى برده.
قُلْتُمْ أَنَّى هذا اى: من أین اصابنا هذا القتل و الهزیمة و نحن مسلمون و رسول اللَّه فینا؟ میگفتند این قتل و هزیمته بروز احد چونست که بما رسید؟ و ما مسلمانانیم! و رسول خدا در میان ما! ربّ العالمین ایشان را جواب داد: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ این کلمت را دو تفسیر گفته‏اند: یکى آنست که: ترکتم المرکز و طلبتم الغنیمة فمن قبلکم جاءکم الشّرّ. میگوید: اینکه بشما رسید از شومى مخالفت شما بود روز احد، آن گه که مرکز بگذاشتید و طلب غنیمت کردید. تفسیر دیگر آنست که روز بدر مسلمانان اسیران کفار را باز فروختند و فدا ستدند. رب العالمین جبرئیل را فرستاد که یا محمد خداى نپسندید از شما این فروختن اسیران و فدا ستدن. اکنون قوم خود را مخیّر کن میان دو چیز، امّا که اسیران را بکشند و روى زمین را از کفر ایشان پاک کنند، و امّا که ایشان را باز فروشند و فدا ستانند، امّا بعدد ایشان مسلمانان لا محاله کشته شوند. رسول خدا (ص) این پیغام که جبرئیل بیاورد با قوم بگفت. ایشان گفتند: این اسیران همه خویش و پیوند و برادران مااند، ازیشان فدا ستانیم و در وجه و ساز قتال دشمن نهیم، و اگر از ما قومى کشته شوند لا محاله شهیدان باشند. بدان خرسندیم و خوشنود. پس دیگر سال روز احد بعدد آن اسیران از مسلمانان کشته شدند. چون مسلمانان گفتند: أَنَّى هذا؟ رب العالمین گفت: مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ این بآنست که فدا ستدید و خود اختیار قتل کردید.
إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من النّصر مع طاعتکم نبیّکم، و ترک النّصر مع مخالفتکم ایّاه قَدِیرٌ.
وَ ما أَصابَکُمْ این خطاب با مؤمنانست، یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ روز احد که هر دو گروه مسلمانان و کافران بر هم رسیدند.
فَبِإِذْنِ اللَّهِ یعنى بقضاء اللَّه و قدره. این تسلیت مؤمنان است، میگوید: آنچه رفت بقضا و قدر و خواست خداى رفت.
وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا این علم بمعنى «رؤیت» است یعنى تا ببیند مؤمنان را و ثبات ایشان را، و رضاء ایشان بقضا و قدر، و صبر ایشان ببلا و شدّت. و منافقان را بیند، با جزع و با تقدیر بخصومت. منافق دو دل است و دو راه، و دو سخن، از «نافقا» گرفته اند. روباه و موش خانه خویش را دو در سازند.
یکى معروف و آشکارا که بر عادت آنجا آمد و شد کنند بروز امن، و آن را «قاصعا» گویند، و درى دارند نهانى، روز گریختن خود را چون بر در معروف بیم بینند، و این در نهانى «نافقا» گویند.
وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا آن گه که مؤمنان بغزاء احد میرفتند فرا منافقان گفتند عبد اللَّه بن ابى و اصحاب او که: بیائید کشتن کنید از بهر خداى یا از مؤمنان دفع کنید. درین آیت دفع و قتل در یک نظم کرد، سقّا، و دیده‏بان، و پاسبان، و ستوربان، و طبّاخ، و دلیل، و آنچه ازین بابست همه غازیان کرد، چون سرّاج و نعال و امثال ایشان هر که در لشکر گاهست. سدى و فراء و جماعتى گفتند: «دفع» رباط است. و «رباط» آنست که کسى در ثغر کافر بایستد، و دشمن را از بلاد اسلام باز دارد باقامت حرب، یا باظهار حجت. و فیه‏ قال النبى (ص): «رباط یوم فى سبیل اللَّه خیر من الدّنیا و ما علیها». و فى روایة: خیر من ألف یوم فیما سواه من المنازل.
قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ عبد اللَّه بن ابى با سیصد مرد منافق جواب دادند که: اگر ما دانستیمى که جنگ خواهد بود با شما بیامدیمى، لکن جنگ نخواهد بود. و این سخن بنفاق گفتند، که اگر جنگ بودى هم نیامدندى. رب العالمین گفت: هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ آن روز آن سخن گفتند و باز گشتند، کفر را اولى‏تر بودند از آنچه ایمان را. آن گه تفسیر کرد و گفت: یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ اى بألسنتهم، ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ.
الَّذِینَ قالُوا یعنى المنافقین، لِإِخْوانِهِمْ یعنى لأمثالهم من اهل النفاق.
و قیل لاخوانهم فى النّسب لا فى الدّین، و هم شهداء احد. وَ قَعَدُوا یعنى عن الجهاد.
الواو للحال.
لَوْ أَطاعُونا یعنى شهداء احد فى الانصراف عن النبى (ص) و القعود ما قُتِلُوا فردّ اللَّه تعالى علیهم و قال: قل لهم یا محمد: فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. ان الحذر ینفع من القدر.