شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
۲۳ - النوبة الثالثة
رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی( ۳- سورة آل عمران- مدنیة )
55

۲۳ - النوبة الثالثة

قوله تعالى: وَ سارِعُوا خداوند بزرگوار، جلیل و جبّار، کریم و غفّار، کردگار نامدار، حکیم راست‏دان، علیم پاکدان، مهربان کاردان، جلّ جلاله و تقدّست اسماءه، و توالت آلائه، و تعالت صفاته و نعماءه، و عظمت کبریاءه، بندگان را بخطاب کرامت با هزاران لطافت مینوازد، و کارشان میسازد، و راهشان بسوى خود مینماید و میخواند که: وَ سارِعُوا بشتابید بندگان من، و بکوشید رهیگان من، پیشى جویید دوستان من، که کار پیشوایان دارند و دست سابقان بردند. وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ، فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ بنده من! هر چه بند است از راه بردار، و با کس پیوند مدار، و نجا المخفون بکاردار، تا بسابقان در رسى، باشد که روزى سر ببالین أمن باز نهى، و از اندوه فرقت باز رهى. آرى! جلیل کارى است و عزیز حالى بسابقان در رسیدن، و در سبکباران پیوستن! و لکن بس طرفه کاریست گنجشک را با باز پریدن، و زمن را با سوار دویدن!
باطن تو کى کند با مرکب شاهان سفر
تا نگردد راى تو بر مرکب همت سوار؟
اى مسکین! همراهى سابقان جویى، و صحبت مردان خواهى، و چشمت بر نام و ننگ و راهت پر از فخر و عار.
پاى بر دنیا نه و بر دوز چشم از نام و ننگ
دست در عقبى زن و بربند راه فخر و عار
گر چو بو دردات باید تاجدارى روز حشر
باش چون منصور حلاج انتظار تاج دار
وَ سارِعُوا... الآیة روندگان و شتابندگان در راه دین مختلف‏اند. یکى بقدم رفت، یکى به ندم، یکى به همم عابد بقدم رفت، بمثوبت رسید عاصى به ندم رفت، برحمت رسید عارف به همم رفت، بقربت رسید.
وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ الآیة اوّل فرمود که: وَ اتَّقُوا النَّارَ از آتش بپرهیزید، یعنى: گناه مکنید تا شما را از آتش برهانم و بیامرزم. آن گه برین اقتصار مکنید که بطاعت طلب بهشت کنید، که نه هر که از آتش برست ببهشت رسید، و نه هر که ببهشت رسید، بفردوس اعلى رسید. مصطفى (ص) روز بدر یاران خویش را گفت: قوموا الى جنة عرضها السماوات و الأرض.
عمیر بن الحمام گفت: «بخّ بخّ». مصطفى (ص) گفت: آن چیست که ترا برین سخن داشت؟. گفت: یا رسول اللَّه! امید آنکه از اهل فردوس باشم. رسول خدا (ص) گفت: تو از اهل آنى.
و خرما نهاده بود و میخوردند، گفت: یا رسول اللَّه تا این خرماها بخوریم مرا زندگى خواهد بود، بس دراز کاریست! پس برخاست و رفت و در راه حق شهید گشت.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ گفته‏اند: مردمان اندرین مقام بر سه گروه‏اند: یکى آنست که هیچ نفقت نکند نه در سرّاء و نه در ضرّاء، نه در فراخى نعمت، و نه در روز قحط و شدّت. این را على الاطلاق لئیم گویند، دست در شاخ درخت بخل زده، آن درخت که اصل و بیخ آن در دوزخ است و شاخ آن در دنیا، بحکم آن خبر که انس بن مالک گفت: قال قال رسول اللَّه (ص): «السّماح شجرة فى الجنّة، اغصانها فى الدّنیا، من تعلّق بغصن من اغصانها قادته الى الجنّة. و البخل شجرة فى النّار، اغصانها فى الدّنیا، من تعلّق بغصن من اغصانها قادته الى النّار».
دیگر آنست که: در فراخى نعمت نفقه کند نه در تنگى و شدّت. و معظم خلق خداى‏ازین جهانیان و دنیاداران برین مقام‏اند که در کار دنیا وثیقت دست باز ندارند، و همواره از فقر بر بیم باشند. و الیه الاشارة بقوله تعالى: إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ. سدیگر آنست که در هر دو حال نفقت کند: هم در یسر و هم در عسر. امّا از دو حال بیرون نبود: یا مردى متهوّر باشد ناپاک، نداند که از کجا گیرد، و یک جا دهد، و از عاقبت نیندیشد. این در عداد اخوان الشّیاطین بود.
و ذلک فى قوله تعالى: إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ یا بس مردى باشد که بکفایت اللَّه و بروزى گمارى وى واثق، سرّ این خبر بشناخته که مصطفى (ص) گفت: انّ روح القدس نفث فى روعى أنّه لن یموت عبد حتّى یستکمل رزقه، فاتّقوا اللَّه و اجملوا فى الطّلب، و لا یحملنّکم استبطاء الرّزق على أن تطلبوا شیئا من فضل اللَّه بمعصیته، فانّه لا ینال ما عند اللَّه الّا بطاعته. الا و انّ لکلّ امرئ رزقا هو یأتیه لا محالة، فمن رضى به بورک له فیه فوسّعه، و من لم یرض به لم یبارک له فیه و لم یسعه. انّ الرّزق لیطلب الرّجل کما یطلبه اجله.
این چنین کس اعتماد بر خزینه خدا دارد، و دل با حق راست دارد، هر چه دارد خرج کند و هیچ باز نگیرد. از جاى خویش بشرط شریعت بدست آرد و بر جاى خویش بر وفق شریعت خرج کند. این است که ربّ العالمین انفاق وى میپسندد و وى را در آن میستاید و میگوید: الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ... الآیة.
آن گه در صفت ایشان بیفزود: وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ خشم خویش بر کس نرانند، از آنکه گناهها همه سوى خویش نهند، و خلق را مسخّر و مسلّط دانند، و نیز رنجها احتمال کنند لا بل که بصبر و حلم آن را استقبال کنند بر شاهد آنکه اللَّه میداند و مى‏بیند.
وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ عفو را دو معنى است: یکى محو، کما قالت العرب: «عفت الرّیاح الآثار» اذا ازالتها. دیگر فضل، کما قال اللَّه تعالى: خُذِ الْعَفْوَ یعنى: ما فضل من اموالهم. اشارت میکند که: وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ ایشانند که گناه از مردمان در گذارند و محو کنند، پس بر آن اقتصار نکنند بلکه ایشان را بنوازند، و از فضل مال خویش ایشان را عطا دهند. این صفت محسنان است، و اللَّه تعالى دوست ایشانست که میگوید: وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.
احسان در معاملت حق آنست که: ان تعبد اللَّه کأنک تراه، و در معاملت خلق آنست که: اگر کسى با تو بد بود تو با وى نیک باشى. و آن کس که ترا نشاید، تو وى را بشائى و بذلک امر اللَّه عزّ و جلّ: خُذِ الْعَفْوَ اى خذ الفضل و المحاسن من الأخلاق، فاعف عمّن ظلمک، وصل من قطعک و احسن الى من یسی‏ء الیک.
وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً الآیة... لطیفه این آیت آنست که: اللَّه به موسى (ع) وحى فرستاد که ظالمان را گوى تا ذکر من نکنند که آن گه من ایشان را بلعنت یاد کنم و ظالمان این امّت را گفت: أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ.
اینان را در ذکر بستود، آن گه گفت: وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ؟ یعنى که: شما ذکر من فرو مگذارید که گناهان شما من خود آمرزم. فشتّان ما بین امّة و امّة.
ذَکَرُوا اللَّهَ یک قول آنست که: ذکروا العرض على اللَّه عزّ و جلّ عند المعصیة و انّ اللَّه سائلهم عنه. آن گه که فرا سر گناه شوند، یاد آید ایشان را دیوان قیامت و عرض اکبر، و مسائلت حق، و با چشم آوردن کردار، و باز نمودن گفتار. آن گه ربّ العالمین با بنده گوید: أ تعرف ذنب کذا؟ أ تعرف ذنب کذا؟ فیقول: نعم یا رب! حتّى قرّره بذنوبه و رأى فى نفسه انّه هلک. قال: سترتها علیک فى الدّنیا و أنا اغفرها لک الیوم. لائق حال بنده آن است که زبان حالش بنعمت شکر گوید:
سر جمله بدانید که در عالم پاداش
آنها که درین راه بدادیم بدیدیم‏
ما را همه مقصود ببخشایش حق بود
المنّة للَّه که بمقصود رسیدیم.