شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
نای خروشان
رهی معیری
رهی معیری( غزلها - جلد اول )
87

نای خروشان

چو نی بسینه خروشد دلی که من دارم
بناله گرم بود محفلی که من دارم
بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب
بروی آب بود منزلی که من دارم
دل من از نگه گرم او نپرهیزد
ز برق سر نکشد حاصلی که من دارم
بخون نشسته ام از جان ستانی دل خویش
درون سینه بود قاتلی که مندارم
ز شرم عشق خموشم کجاست گریه شوق ؟
که با تو شرح دهد مشکلی که مندارم
رهی چو شمع فروزان گرم بسوزانند
زبان شکوه ندارد دلی که من دارم