شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بزم زهره
رهی معیری
رهی معیری( چند قطعه )
102

بزم زهره

تو ای آتشین زهره کز تابناکی
فروزان کنی بزم چرخ کهن را
برون افکنی از پی دلفریبی
از آن نیلگون جامه، سیمینه تن را
به روی تو زان فتنه شد خاطر من
که ماننده ای روی معشوق من را
ز روشنگرانت شبی انجمن کن
بیفروز از چهره آن انجمن را
یکی بزم افلاکی و خسروانی
که در خور بود زهره چنگ زن را
چو آراستی محفل آسمانی
بخوان سوی بزمت من و ماه من را