شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
فتنه آذربایجان
رهی معیری
رهی معیری( چند قطعه )
140

فتنه آذربایجان

فغان که آتش کین آشیان ما را سوخت
به غیر ناله نخیزد نوایی از دهنی
گسست رشته پیوند، یار دشمن خوی
شکست حقه الفت، حریف حق شکنی
جفای زاغ و زغن بین که از سیاه دلی
به بلبلان نگذارند گوشه چمنی
به تیره بختی ما شمع انجمن سوزد
به هرکجا که حریفان کنند انجمنی
بنای خانه بیداد واژگون گردد
به دست تیر زنی یا به آه پیرزنی
کسی که بد به وطن گفت بی وطن بادا
که بر وطن نزند طعنه غیر بی وطنی
اگر میانه و تبریز و اردبیل افتاد
به دست غیر، چو گنجی به دست راهزنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
«چنین عزیز نگینی، به دست اهرمنی »