شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۸۱
نیر تبریزی
نیر تبریزی( غزلیات )
93

شمارهٔ ۸۱

این خودسری که زلف تو ایدلربا کند
با روزگار غمزدگان تا چها کند
زلف از کنار چاه زنخدان مگیر باز
بگذار دستگیری افتادها کند
گشتم اسیر غمزۀ طفلی که صید دل
هر لحظه دست گیردو بازش رها کند
مست است کرده ناوک مژگان بسینه راست
ایدل بهوش باش که ترسم خطا کند
افتاده زاهدان بهم از بخل یکدگر
ساقی کجاست کاو در میخانه وا کند
عاشق هزار جان بلب آرد ز انتظار
تا لعل دلکش تو بعهدی وفا کند
من جانسپار و غمزۀ شوخ تو جانستان
ناصح در اینمیانه فضولی چرا کند
نیرّ تطاولی که به بیگانه کس نکرد
چشمان مست او همه با آشنا کند