شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۲۴ - حکایت آن سه ماهی
نصرالله منشی
نصرالله منشی( باب الاسد و الثور )
96

بخش ۲۴ - حکایت آن سه ماهی

آورده اند که در آبگیری از راه دور و از تعرض گذریان مصون سه ماهی بود، و دو حازم و یکی عاجز. از قضا روزی دو صیاد بران گذشتند با یک دیگر میعاد: نهادند که جال بیارند و هر سه ماهی بگیرند. ماهیان این سخن بشنودند. آنکه حزم زیادت داشت و بارها دستبرد زمانه جافی دیده بود و شوخ چشمی سپهر غدار معاینه کرده و بر بساط خرد و تجربت ثابت قدم شده، سبک، روی بکار آورد و از آن جانب که آب درآمدی برفور بیرون رفت. در این میان صیادان برسیدند و هر دو جحانب آب گیر محکم ببستند.
دیگری هم غوری داست، نه از پیرایه خرد عاطل بود ونه از ذخیرت تجربت بی بهر. هرچند تدبیر در هنگام بلافایده بیشتر ندهد، و از ثمرات رای در وقت آفت تمتع زیادت نتوان یافت. و با این همه عاقل از منافع دانش هرگز نومید نگردد، و در دفع مکاید دشمن تاخیر صواب نبیند. وقت ثبات مردان و روز مکر خردمندانست. پس خویشتن مرده ساخت و بر روی آب ستان می رفت. صیاد او را برداشت و چون صورت شد که مرده است بینداخت. بحیلت خویشتن در جوی انداخت و جان بسلامت ببرد.
و آنکه غفلت بر احوال وی غالب و عجز در افعال وی ظاهر بود حیران و سرگردان و مدهوش و پای کشان، چپ و راست می رفت و در فراز و نشیب می دوید تا گرفتار شد.