شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
امید یا خیال
نادر نادرپور
نادر نادرپور( سرمۀ خورشید )
89

امید یا خیال

از شوق این امید نهان زنده ام هنوز
امید یا خیال ؟ کدام است این ، کدام
بس شب درین امید ، رسانیده ام به روز
بس روز از این خیال ، بدل کرده ام به شام
ایا شود که روزی از آن روزهای گرم
از آفتاب ، پاره سنگی جدا شود ؟
وان سنگ ، چون جزیره ی آتش گرفته ای
سوی دیار دوزخی ما رها شود
ما را بدل به توده ی خاکستری کند
خاکستری که خفته در او ، برق انتقام ؟
از شوق این امید نهان زنده ام هنوز
امید یا خیال ؟ کدام است این کدام
ما مرده ایم ،مرده ی در خون تپیده ایم
ما کودکان زود به پیری رسیده ایم
ما سایه های کهنه و پوسیده ی شبیم
ما صبح کاذبیم دروغین سپیده ایم
ناپختگان کوره ی آشوب و آتشیم
قربانیان حادثه های ندیده ایم
بس شب درین خیال ، رسانیده ام به روز
بس روز ازین ملال ، بدل کرده ام به شام
ایا شود که روزی از آن روزهای سرد
دریا چو جام ژرف براید ز جای خویش؟
در موج های وحشی او غوطه ور شویم
وز سینه برکشیم سرود فنای خویش
آنگه چنان ز بیم فنا دست و پا زنیم
تا بگسلیم بند اسارت ز پای خویش
از شوق این امید نهان زنده ام هنوز
امید یا خیال ؟ کدام است این ، کدام ؟
اینجا دوراهه ایست به سوی حیات و مرگ
این یک به ننگ می رسد آن دیگری به نام