200
خورشید واژگون
شب ، چون زنی که پنجره ها را یکان یکان 
می بندد و چراغ اتاقش را 
 خاموش می کند 
 یک یک ستاره ها را خاموش کردو خفت 
سرخی در آسمان سپید سحرگهان 
گل های ارغوان را بر آبشار شیر 
 تصویر کرد 
 بادی ، کتاب سبز درختان را 
 تفسیر کرد 
 آنگاه ، در حریر چمن ، آتشی شکفت 
آتش نبود 
 بر آب سبز دریا ،  قایق بود 
خورشید واژگون حقایق بود 
 یا انفجار عقده ی تاریکی 
در آفتاب سرخ شقایق بود 

