256
سیب ها و قلب ها
 ناخن کبود برق 
 روی شیشه ی شکسته ی افق کشیده شد 
 چندشی درخت های لخت را فراگرفت 
خال سرخی از نگاه برق 
 روی گونه ی سپید سیب ها چکید 
گونه ی سپیدشان تلألو طلا گرفت
 ای فروترین و برترین فروغ 
 ای طلیعه ی بهشتی و جهنمی
 پس چه وقت خال سرخ می نهی 
بر دل سیاه آدمی ؟
سیب ها رسیده اند 
 قلب ها هنوز ، نه 
 ای فروترین و برترین فروغ 
 پس چه وقت 
 پس چه وقت 
پس چه وقت می دمی ؟

