247
کتاب پریشان
امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست 
 قراربخش دلم ، تاب گاهواره ی توست 
 تو ، ای شکوفه ی ایام آرزومندی 
 بمان که دیده ی من روشن از نظاره ی توست 
 نگاه پاک توام صبح آفتابی بود
  کنون چراغ شبم چشم پر ستاره ی توست 
 به یک اشاره ، مرا رخصت پریدن بخش
مه مرغ وحشی دل ،  رام یک اشاره ی توست 
 به پاره کردن اوراق هر کتاب مکوش
 دلم کتاب پریشان پاره پاره ی توست 
شبی نماند که بی گریه ام به سر نرسید
 زلال اشک پدر ، برق گوشواره ی توست 
دلم چو موج ، به سر می دود ز بیم زوال 
 کرانه ای که پناهش دهد ، کناره ی توست 
خجسته پوپک من ای یگانه کودک من
 امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست 

