6732
ملال
جهانا ! فسون تو ام بی اثر شد
 نگیرد مرا جذبه ی مهر و ماهت
 نه آن زعفرانی فروغ غروبت
نه آن لعلگون پرتو صبحگاهت 
 جهانا !  ملال از تو دارم
  ملالی که آغاز و پایان ندارد 
ملالی که سامان نگیرد
 ملالی که درمان ندارد 
تو زین پیش ، زیباتر از حال بودی
 دریغا که امروز ، دیگر نه آنی
مرا پیر کردی و خود پیر گشتی
جهانا ! تو قدر جوانی چه دانی ؟
 مرا روزها مرد و امید ها مرد 
 ترا آسمان ها نوید سفر داد 
 همه گشتی و گشتی و باز گشتی
سپس آسمانت فریبی دگر داد
  من اینک نه آنم که بودم 
تو اینک نه آنی که بودی
تو با رنج خود ، کاستی از نشاطم 
 بر اندوه بی انتهایم ،  بر عذابم فزودی
 جهانا !  ملال از تو دارم 
 ملالی که پایان ندارد 
 ملالی که سامان نگیرد 
ملالی که درمان ندارد 

