195
درود بر شب
توده های سیاه درختان 
 ساکن اندر خموشی چو کوهند 
شب به خوابست و در آسمان ها 
اختران ، روشن و با شکوهند 
باد گرمی چو لرزان نفس ها 
می خورد بر لب و گونه هایم 
می کشد نور رؤیایی ماه 
سایه ای نیمرنگ از قفایم 
ای شبی کافریدی خدایان 
بر لبان کبودم چه نرمی 
ای شبی کز تو مهتاب ها زاد 
در خم گیسوانم چه گرمی
در من امشب نفوذ تو چون بود 
کز بهار تو آبستنم من 
زاید از من گلان شکفته 
زانکه گر گل نیم ، گلشنم من 
باد گرمی که می اید از دور 
از من خسته ، سوزان نفس هاست 
بوی عطری که پر کرده صحرا 
آرزوها و زیبا هوس هاست 
اختران در دو چشم منستند 
چون درخشد فروغ نگاهم 
بانگ تو ناله ی گنگ دریاست 
یا که خاموشی شامگاهم 
در نمی یابم این نغمه ی تو 
گرچه تأثیر آن کرده مستم 
سر چو در پایم اندازد آرام 
آب چشمان بشوید دو دستم 

