شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
سی وچهارم
مولوی
مولوی( ترجیعات )
102

سی وچهارم

جهان اندر گشاده شد جهانی
که وصف او نیاید در زبانی
حیاتش را نباشد خوف مرگی
بهارش را نگرداند خزانی
در و دیوار او افسانه گویان
کاوخ و سنگ او اشعار خوانی
چو جغذ آنجا رود، طاوس گردد
چو گرگ آنجا رود، گردد شبانی
به رفتن چون بود، تبدیل حالی
نه نقلی از مکانی تا مکانی
بخارستان پا بر جای بنگر
ز نقل حال گردد گلستانی
ببین آن صخره پا بر جای مانده
چه سیران کرد، تا شد لعل کانی
بشوی از آب معنی دست صورت
که طباخان بگسردند خوانی
ملایک بین بزاییده ز دیوان
نزاید اینچنینی، آنچنانی
بسی دیدم درختی رسته از خاک
کی دید از خاک رسته آسمانی؟!
چو یخرج حی من میت عیان شد
جماد مرده شد صاحب عیانی
ز قطرهٔ آب دیدم که بزاید
قبای ، رستمی، یا پهلوانی
ندیدم من که از باد خیالی
برون آید بهشتی یا جنانی
ز ترجیع این غزل را ترجمان کن
به نوعی دیگرش شرح و بیان کن
ایا دری که صد رو می نمایی
هزاران در ز هرسو می گشایی
ولیک از عزت و اشراف و غیرت
خفا اندر خفا اندر خفایی