شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۳۱۷۸
مولوی
مولوی( غزلیات )
43

غزل شمارهٔ ۳۱۷۸

در دل من پردهٔ نو می زنی
ای دل و ای دیده و ای روشنی
پرده توی وز پس پرده توی
هر نفسی شکل دگر می کنی
پرده چنان زن که بهر زخمهٔ
پردهٔ غفلت ز نظر برکنی
شب منم و خلوت و قندیل جان
خیره که تو آتشی یا روغنی
بی من و تو، هر دو توی، هر دو من
جان منی، آن منی، یا منی
نکتهٔ چون جان شنوم من ز چنگ
تنتن تنتن، که تو یعنی تنی
گر تنم و گر دلم و گر روان
شاد بدانم که توم می تنی
از تو چرا تازه نباشم؟! که تو
تازگی سرو و گل و سوسنی
از تو چرا نور نگیرم؟! که تو
تابش هر خانه و هر روزنی
از تو چرا زور نیابم؟! که تو
قوت هر صخره و هر آهنی