شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۳۱۷۰
مولوی
مولوی( غزلیات )
48

غزل شمارهٔ ۳۱۷۰

ای که تو از عالم ما می روی
خوش ز زمین سوی سما می روی
ای قفس اشکسته و جسته ز بند
پر بگشادی به کجا می روی؟
سر ز کفن بر زن و ما را بگو
که: « ز وطن خویش چرا می روی؟ »
نی غلطم، عاریه بود این وطن
سوی وطنگاه بقا می روی
چون ز قضا دعوت و فرمان رسید
در پی سرهنگ قضا می روی
یا که ز جنات نسیمی رسید
در پی رضوان رضا می روی
یا ز تجلی جلال قدیم
مضطرب و بی سر و پا می روی
یا ز شعاعات جمال خدا
مست ملاقات لقا می روی
یا ز بن خم جهان همچو درد
صاف شدی سوی علا می روی
یا به صفاتی که خموشان کنند
خامش و مخفی و خفا می روی