شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۹۱
مولوی
مولوی( غزلیات )
58

غزل شمارهٔ ۲۹۱

ای خواب به جان تو زحمت ببری امشب
وز بهر خدا زین جا اندرگذری امشب
هر جا که بپری تو ویران شود آن مجلس
ای خواب در این مجلس تا درنپری امشب
امشب به جمال او پرورده شود دیده
ای چشم ز بی خوابی تا غم نخوری امشب
و اللیل اذا یغشی ای خواب برو حاشا
تا از دل بیداران صد تحفه بری امشب
گر خلق همه خفتند ای دل تو بحمدالله
گر دوش نمی خفتی امشب بتری امشب
با ماه که همخویم تا روز سخن گویم
کای مونس مشتاقان صاحب نظری امشب
شد ماه گواه من استاره سپاه من
وز ناوک استاره ای مه سپری امشب