شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۱۱۰
مولوی
مولوی( غزلیات )
47

غزل شمارهٔ ۲۱۱۰

بانگ برآمد ز خرابات من
چرخ دوتا شد ز مناجات من
عاقبت امر ظفر دررسید
یار درآمد به مراعات من
یا رب یا رب که چه سان می کند
دلبر بی کفو مکافات من
طاعت و ایمان کند آن کیمیا
غفلت و انکار و جنایات من
قصر دهد از پی تقصیر من
زله دهد از پی زلات من
جوش نهد در دل دریا و کوه
از تبش روز ملاقات من
گر نبدی پرده خیالات خلق
سوخته بودی ز خیالات من
در سپه جان زندی زلزله
طبل و علم نعره و هیهات من
در افق چرخ زدی شعله ها
نیم شبان آتش میقات من