شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۵۶۹
مولوی
مولوی( غزلیات )
65

غزل شمارهٔ ۱۵۶۹

ناآمده سیل تر شدستیم
نارفته به دام پای بستیم
شطرنج ندیده ایم و ماتیم
یک جرعه نخورده ایم و مستیم
همچون شکن دو زلف خوبان
نادیده مصاف ما شکستیم
ما سایه آن بتیم گویی
کز اصل وجود بت پرستیم
سایه بنماید و نباشد
ما نیز چو سایه نیست هستیم