شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۶
مولوی
مولوی( غزلیات )
48

غزل شمارهٔ ۱۵۵۶

ای برده نماز من ز هنگام
هین وقت نماز شد بیارام
ای خورده تو خون صد قلندر
ای بر تو حلال خون بیاشام
عشق تو و آنگهی سلامت
ای دشمن ننگ و دشمن نام
مستی تو وانگهی سر و پا
دیوانه وانگهی سرانجام
یک حرف بپرسمت بگویی
دلسوخته دیده چنین خام
پیداست که یار من ملول است
خاموش شدم به کام و ناکام