شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
دولت بیدار
محمدرضا شفیعی کدکنی
محمدرضا شفیعی کدکنی( زمزمه ها )
105

دولت بیدار

وه چه بیگاه گذشتی نه کلامی نه سلامی
نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی
رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
کاین تویی یا که خیال است از این هر دو کدامی ؟
روزگاری شد و گفتم که شد آن مستی دیرین
باز دیدم که همان باده جامی و مدامی
همه شوری و نشاطی همه عشقی و امیدی
همه سحری و فسونی همه نازی و خرامی
آفتاب منی افسوس که گرمی ده غیری
بامداد منی ای وای که روشنگر شامی
خفته بودم که خیال تو به دیدار من آمد
کاش آن دولت بیدار مرا بود دوامی