شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
وصیت
مهدی سهیلی
مهدی سهیلی( گزیدهٔ اشعار )
391

وصیت

بچه ها! آرام
بابا حرف دارد با شما
بی صدا باشید ای دلبند فرزندان من!
باش ما دارم سخن، ای همسفرهای پدر!
ای « سهیلم » ـــ
ای « سهیلا » ـــ
ای « سها » ـــ
« سامان » من !
***
من میان خنده هاتان زندگی را یافتم
کیمیای زندگی در نور لبخند شماست
همرهان رفتند و من در راه حیرت مانده ام
مانده ام در راه ودل در مهر و پیوند شماست
***
راه ما، راه درازی نیست ، کوته جاده ایست
مرکب ما مرکب عمر است و اسبی باد پاست
ضربه ی تند نفس ها حلقه می کوبد به در
با تو گوید: « کاین سرای کالبد ، مهمانسراست »
***
چند روز زندگی ، راهیست پر شیب و فراز
تلخ و شیرین، رنج و راحت ، زشت و زیبا بگذرد
روزگار پیر ، صدها نسل را در خاک کرد
از هزاران خاندان بگذشت، و زما بگذرد
***
ما همه برگ درختانیم در گلزار عمر
بی خبر سیلی طوفان خشم بادها
آهوان شاد شنگولیم سرگرم چرا
غافل از چنگال گرگ و حیله صیادها
***
پهندشت زندگی غیر از خیال آباد نیست
عمر مردم چیست؟
خوابی ـــ
سهمگین افسانه ای
چیست دنیا؟ چیست این دیر آشنا ی زود سیر؟
سرد مهری ـــ
زشترویی ـــ
از وفا بیگانه یی
***
سفره ای گسترده ی ایام چندی بیش نیست
ما همه بر خوان چندین روز ه مهمان همیم
تانفس داریم و ما بر سر خوان مهلتی است ـــ
یار هم، غمخوار هم، پیوند هم، جان همیم.
***
آنچه شیرین می کند ایام را، مهر است مهر
پا می فشارید هرگز بهر آزار کسی
بر گشایید از ره مردم نوازی بیدرنگ
روز گاری گر گره بینید در کار کسی
***
دل چو بی یاد خدا شد، نیست دل، گوریست سرد
ای عزیزان! این شمار واپسین پند ست و بس
هر کجا باشید، دل را با خدا داریدخوش
نورباران دل از یاد خداوند است و بس
***
من سبکبارم، غم بود و نبودم ، نیست، نیست
گر غمی دارم، غم امروز و فردای شماست
دل ز مهر آفرینش کنده ام ای همدمان
گر دل ویرانه ای باشدمرا، جای شماست
***
بر دعا دستی بر آرم تا ز مهر ایزدی ــــ
سرزند مهتاب خوشبختی ز ایوان شما
بختتان پیروز و فردای شما برکام باد
جانتان بی رنج، ای جانم به قربان شما
هان ، همین فرداست ، فردا، اینکه گوئید ای فسوس ـــ
طبع نور افشان بابا، رنگ خاموشی گرفت
هان ، همین فرداست، فردا، آنکه بینند ای عجب ـــ
نام من از یادتان راه فراموشی گرفت
***
آه... آمد بر سرم پیک اجل با داس مرگ
نازنینان!عاقبت روز جدائیها رسید
بسته شد راه گلویم، سینه سنگینی گرفت
آشنایان! روز مرگ آشنائیها رسید.
***
آه...
سینه سنگین تر شد و پیک اجل با داس مرگ
پیش آمد ـــ
پیشتر ـــ
آمد جلو ـــ
نزدیک شد
آه. . آه، آمد به چشمانم غبار مرگ ریخت
من نمیبینم شما را ـــ
دیده ام تاریک شد.
***
آه...
بچه ها! آرام
بابا را سخن پایان گرفت
شادمان باشید ای دلبند فرزنذان من
آه بدرود، ای شکوفا غنچه ها ی باغ عمر ـــ
ای « سهیلم » ـــ
ای « سهیلا » ـــ
ای « سها » ـــ
« سامان » من!
بدرود.