شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
طلاق
مهدی سهیلی
مهدی سهیلی( گزیدهٔ اشعار )
147

طلاق

مادر ! ـــ مرو، برای خدا پیش ما بمان
از ما جدا مشو
بر قطره های تلخ سر شکم نگاه کن
بنگر بدست کوچک و لرزان طفل خویش
از قصه طلاق و جدائی سخن مگو
از پیش ما ، مرو
از ما جدا مشو .
***
اشک نیاز به رخ زرد ما ببین
ما جوجه های تازه رس بی ترانه ایم
بر جوجه های غم زده ،سنگ ستم مزن
مادر ! هراس در دل ما موج میزند
دستم به دامانت
از قصه طلاق ، در این خانه دم مزن.
***
بابا ! شکسته شیون من در گلوی من
در پیکرم،حکومت بیم است و اضطراب
بنگر به خواهرم ـــ
کاین طفل خردسال ـــ
میلرزد از هراس ـــ
میترسد از طلاق ـــ
فریاد التماس مرا گوش کن پدر!
ما با وفای مادر خود ، خو گرفته ایم
مادر ، بهشت ماست
او سربند آتیه و سرنوشت ماست.
***
مادر ! اگر ز کلبه ما،پا برو ن نهی ـــ
فردا چه میشود؟
مائیم و موج درد ـــ
مائیم و روی زرد ـــ
مائیم و داستان غم انگیز بی کسی ـــ
ما دست التماس به سویت گشاده ایم ـــ
شاید ز راه مهر، به فریادمان رسی
***
بابا ! ـــ فدای تو
لختی درنگ کن
ما را بچنگ موج حوادث رها مکن
اندیشه کن پدر
ما را ببین چگونه به پایت فتاده ایم
از خشم در گذر
بی مادر بلاست
ما را اسیر فتنه بی مادر ی مکن
مادر اگر رود ، شب ما بی ستاره است ـــ
در آشیانه ای که به هم انس بسته ایم ـــ
ویرانگری مکن.
***
ای نازنین پدر !
و ای مادر ی که شمع دل افروز خانه ای
از خشم بگذرید
ای جان ما فدای شما، آشتی کنید
جغد طلاق، بر سر ما ضجه می زند
لعنت بر این طلاق
از بهر ما نه ، بهر خدا آشتی کنید.
***
ما کاروان کوچک وهمراه بوده ایم
ای ُاف بر این طلاق ـــ
کز تند باد او ـــ
نا گه چراغ قافله خاموش می شود
و ندر شبی سیاه ـــ
در شوره زار عمر ـــ
هر یک ز ما به کوره رهی میرود غریب
و زیاد روزگار،فراموش می شود
***
مادر ! ـــ مرو ، برا ی خدا پیشمان بمان
از ما ، جدا مشو.
بر قطره های تلخ سر شکم نگاه کن
بنگر به دست کوچک و لرزان خویش
از قصه طلاق و جدائی سخن مگو
از پیش ما مرو
از ما جدا مشو.
بابا ! ـــ فدای تو
لختی درتگ کن
بی مادر بلاست
ما را اسیر فتنه بی مادری مکن
مادر، اگر رود شب ما بی ستاره است
در آشیانه ای که به هم انس بسته ایم ـــ
ویرانگری مکن.