شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۱
مسعود سعد سلمان
مسعود سعد سلمان( رباعیات )
88

شمارهٔ ۲۱

تفت این دل گرم از دم سردم همه شب
شد سرخ ز خون چهره زردم همه شب
صد شربت درد بیش خوردم همه شب
ایزد داند که من چه کردم همه شب
مهمان من آمد آن بت و کرد طرب
شوخی که در او همی بماندم به عجب
چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب
از نظاره دو چشم و از خنده دو لب