شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۵۷ - من طبقة الثانیه ابوالعباس بن مسروق
خواجه عبدالله انصاری
خواجه عبدالله انصاری( طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات )
67

بخش ۵۷ - من طبقة الثانیه ابوالعباس بن مسروق

نام وی احمد بن مسروق الطوسی سکن ببغداد و مات بها، در سنه تسع و تسعین و مائتین «و گفتند که در صفر سنه ثمان و تسعین» واللّه اعلم،
جنید از وی حکایت کند، از استادان بوعلی رودباری است شاگرد حارث محاسبی و سری سقطی و محمد بن منصور و محمد بن الحسین البرجلانی، باایشان صحبت کرده، از قدیمان مشایخ قومست و اجلهٔ ایشان.
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: که بوالعباس مسروق بغدادی گوید: که شب شنبه نشسته بودید و ما در برمن می‌گرستید از صعبئی که من از نماز آدینه باز آمده بودید. و از بس پیران که دیده بودید و سخنان که اشنیده بودید.
سئل عن التصوف فقال: خلوا لاسرار مما منه بدو تعلقها بما لیس منه بد:
و انی لا هواه مسیئا و محسناً
واقضی علی قلبی له بالذی یقضی
فحتی متی روح الوصال ینالنی
وحتی متی ایام سخطک الا تمضی
وی گفت: من ترک التدبیر عاش فی راحة. شیخ الاسلام گفت، که بوالعباس موره زن بغدادی گفت: که خویشتن مشغول کن، پیش ازان که ترا بشغل او افگند.
وانشدنا الام لغیره:
لقد جلب الفراغ علیک شغلاً
فاسباب البلاء من الفراغ
نام وی محمدبن اسماعیل گویند. که استاد ابراهیم خواص بود استاذ ابراهیم بن شیبان کرمانشاهی و بوبکر بیکندی٭ و بوبکر بیکندی٭ شاگرد بوالحسن علی بن رزین هروی بود.
شیخ الاسلام گفت: کی عمر بوعبداللّه صدو بیست و دو سال بود «و عمر استاد وی صدو بیست سال.» و بوالحسن رزین شاگرد عبدالواحد بصری٭ بود و عبدالواحد زید شاگرد حسن بصری٭ بود گور بوعبداللّه مغربی، بر سر کوه طور سینا ایذ پهلوی استاد علی زرین در رزین در زیر خرنوب «گویند» که در سنه تسع و سبعین و مائتین برفته «از دنیا، و در ستر آنست: که در سنه تسع و تسعین و مائتین برفت.»
شیخ الاسلام گفت: که هرگز وی تاریکی ندیده بود، آنجا که خلق را تاریکی بودی، او را روشنی بودی. وی گفت: بآن خدای که بوعبداللّه مغربی را بیافرید، که ار اللّه مونت شهوت از من باز ستاند مرا دوستر ازان باشد که اکنون مرا گوید در بهشت شو! این آنست: کی علی بن ابی طالب گفت کرم اللّه وجهه
ار مرا اختیار دهند که در بهشت شو یا در مسجد، من در مسجد شوم، که بهشت آن من ایذ بنزدیک او، و مسجد آن او ایذ بنزدیک من.
شیخ الاسلام گفت: که بوعبداللّه مغربی وقتی، بر کوه طور سینا سخن می‌گفت سخن بجای رسید که گفت: بنده باو چندان نزدیکی جوید، تا آن هنگام که فرد ماند فرد را سنگ از کوه بجنبید و پاره پار، شد و بهامون آمد.
وی گفت: افضل الاعمال عمرة الاوقات فی الموافقات.
و هم وی گفت: ما فطنت الا هذه الطایفة واحترقت بما فطنت.
و لا بی عبداللّه المغربی شعر
یا من الوصال ذنبا
کیف ‌اعتذاری‌ من الذنوب
ان کان ذنبی لدیک حبی
فاننی منه لا اتوب
بوعبداللّه مغربی گوید: که این قوم سه مرداند: یکیست: که او بلاء اریشان بازداشت، و در زیر عافیت غرق کرده، تا آسوده می‌بیند کی ایشان بر سر کوی داعیان‌اند، می دعوت کنند خلق را باو و بسوی او.ددیگر قوم را عزلت و خلوت داده‌اند از خلق، تا عیب ایشان نبینند که ایشان شفیعانند خلق را.
و سدیگر قوم مردیست که کوه بلا برایشان ریخته، و دید وری خویش ازیشان باز نگرفته، تا دران خوش می‌باشند.
شیخ الاسلام گفت. او این قوم سه گروه کرد یکی را لباس بلا کرد ددیگر را خلوت و عزلت را از خلق جدا کرد. و سدیگر را خودی خود را یکتا کرد. من لم یکن فانیا عن حظه... الایات.
شیخ الاسلام گفت:که سوختیست آرزومند تو او را امانی، یا از خویشتن رسته است و تو او را زندگانی! یا مفرور است از زندان آشکارا در زندان نهانی. من المتقدمین: شیخ الاسلام گفت که نام: