شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۱۲ - من المتقدمین ابراهیم بن سعد العلوی الحسینی
خواجه عبدالله انصاری
خواجه عبدالله انصاری( طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات )
102

بخش ۱۲ - من المتقدمین ابراهیم بن سعد العلوی الحسینی

کنیه ابواسحق از قدمیان مشایخ است از اهل بغداد، صاحب کرامات ظاهر، نظیر ابراهیم ادهم. شیخ الاسلام گفت: هزار و دویست واند شیخ شناسم ازین طایفه، درین طریق دو علوی شناسم از مشایخ، یکی ابراهیم بن سعد العلوی صاحب سخن و کرامات. ددیگر حمزهٔ علوی صاحب کرامات.
ابن ابراهیم بن سعد استاد بوالحارث اولاسی است، سید بوده از مشایخ.
شیخ الاسلام گفت: کی وقتی بوالحارث اولاسی، در اول ارادت و ابتداء کار خود، بخانه خاگینه خورده بود، رستی بی‌یاران خود. بابراهیم سعد رفت، و وی در راه می‌رفت پای نهاد بر آب، و بوالحارث گفت: دست بیاور! دست بوی داد، پای وی در آب فروشد. ابراهیم گفت: پای تو در خاگینه آویخته است مطالباً بهذالامر. گفت تو طالب نه، رو از خلق عزلت گیر! و فراغت دل جوی! و کرد کردگار! و رفت بر آب و بوالحارث را گذاشت.
فتح موصلی: از میهنان مشایخ موصل بوده است از متقدمان و بزیارت بوده ببغداد. بشر حافی ٭ از نظیران اوست و فتح بن علی الموصلی در سنه عشرین مأتین برفت از دنیا درآن سال کی قعنبی برفت، پیش از بشر حافی بهفت سال. روز عید اضحی می‌رفت در کویها. آن قربانها دید کی می‌کردند گفت: الهی! دانی که من چیزی ندارم کی ترا قربان کنم، من این دارم پس انگشت نهاد بگلو و بیفتاد، بنگریستند برفته بود و خط سبز پیدا شده بر گلوی وی.
شیخ الاسلام گفت:وی سید بود در توکل و زهد، وقتی بخانهٔ بشر حافی ٭ آمد و گفت بخانهٔ جنید، و آن بشر در ستر است کی وی پیش از جنید بود، بشر را گفت: اگر چیزی خوردنی داری بیار: طعام آوردند، وی پارهٔ بخورد و باقی در گلیم نهاد و ببرد. دخترکی بود گفت: می‌گویند فتح امام متو کلانست لیک طعام برداشت و ببرد. بشر گفت: او در شما می‌آموخت کی توکل درست شود هیچ چیز زیان ندارد. شیخ الاسلام گفت: کی تجرید درست شود ملک سلیمان معلوم نبود. کی تجرید درست نشده بود آستین افزونی از سردست معلوم بود.
و فتح شخرف المروزی: از طبقه ثانیه است از قدیمان مشایخ خراسان، کنیت او ابونصر. شیخ الاسلام گفت: او با قبا رفتی بر رسم لشکریان. عبداللّه احمد حنبل ٭ گوید: از خاک خراسان چون فتح نیامد، سیزده سال بود از بغداد قوت نخورد از انطاکیه ویراسویق می‌آوردند، آن می‌خوردی. در نزع رفتن بود چیزی می‌گفت با خود. گوش داشتند می‌گفت الهی! اشتد شوقی الیک، فجعل قدومی علیک. چون ویرا می‌شستند، بر ساق وی دیدند نوشته برگ سبز برخاسته برآویخته از پوست الفتح للّه.
شیخ الاسلام گفت، که ابراهیم حربی ٭ گوید: کی من حاضر بودم، من دیدم آن نوشته گویند که سی‌و سه بار وی نماز کرده‌اند قرب سی‌هزار مرد مات ببغداد النصف من شوال سنه ثلث و سبعین و مائتین. رحمه اللّه علیه.