شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
در مدح و تولد حضرت امام زمان سلام الله علیه
حاج کمال مشکسار
حاج کمال مشکسار( قصیده ها )
37

در مدح و تولد حضرت امام زمان سلام الله علیه

کی رفته ای ز جان اگر از دیده غائبی
کی گشته ای نهان اگر از دیده غائبی
حقا توئی چراغ هدایت به امر حق
در ارض و آسمان اگر از دیده غائبی
باشد همیشه وصف جمال و جلال تو
جاری به هر زبان اگر از دیده غائبی
ای سرو ناز حسن تو در قلب بیدل
گردیده ای چمان اگر از دیده غائبی
هستی به هستیت ز ازل تا ابد مدام
هر جسم را روان اگر از دیده غائبی
هستیم قطره ای ز فراقت در انتظار
ای بحر بیکران اگر از دیده غائبی
ارض و سما و آنچه بود بین این و آن
باشد تو را نشان اگر از دیده غائبی
چون گشته قلب ما ز غمت همچو نوبهار
کی می شود خزان اگر از دیده غائبی
باد محبتت به دل و جان بیدلان
دائم بود وزان اگر از دیده غائبی
نورت که هست نور خداوند مهربان
مار است حکمران اگر از دیده غائبی
داریم ذکر وصف تو را از صمیم دل
همواره بر لسان اگر از دیده غائبی
با چشم دل چو ناظر روی تو گشته ایم
هستیم در امان اگر از دیده غائبی
باشیم روزو شب ز ره دل به پای شوق
اندر پیت دوان اگر از دیده غائبی
چون بلبلان ز شوق گل رویت ای نگار
مائیم در فغان اگر از دیده غائبی
داریم ز برویت به دل خون خویشتن
تیری از آن کمان اگر از دیده غائبی
هر لحظه خط و خال رخت را به چشم دل
ببینیم از جهان اگر از دیده غائبی
خواندیم از نقوش رخت درس معرفت
با چشم خون چکان اگر از دیده غائبی
دیدیم بر جبین تو نقشی ز یا علی
خواندیم هر زمان اگر از دیده غائبی
هستیم از شراب رخت مست و پایکوب
ای میر عاشقان اگر از دیده غائبی
تا خورده ایم از لب لعلت می طهور
گشتیم راز دان اگر از دیده غائبی
گر پیر سالخورده خورد می ز دست تو
زان می شود جوان اگر از دیده غائبی
هر مرده ای ز دست تو نوشد شراب ناب
حی می شود از آن اگر از دیده غائبی
هر کس بگرد کعبۀ کویت طواف کرد
بگریخت از بتان اگر از دیده غائبی
هر عاشقی ز دل کمر خدمتت به جان
بربسته بر میان اگر از دیده غائبی
خار غمت به پای دل بلبلان عشق
باشد چو پرنیان اگر از دیده غائبی
نورت شها به نیمۀ شعبان جهان گرفت
یا صاحب الزمان اگر از دیده غائبی
مولودتست موجب ایمان و ذوق و عشق
بر جمله شیعیان اگر از دیده غائبی
هر چند نور تست اول نور کردگار
در آخرست عیان اگر از دیده غائبی
نور تو بود ناجی پیغمبران حق
جانا به هرمکان اگر از دیده غائبی
اکنون بریز جام شرابی به کام جان
ای ساقی شهان اگر از دیده غائبی
تا جمله مست وار سرو جان فدا کنیم
در راه دوستان اگر از دیده غائبی
ما را مکن ز خوان خدائیت ناامید
ای شاه انس و جان اگر از دیده غائبی
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
الغوث ال امان اگر از دیده غائبی
خوش آن زمان که غرقه شود ذوالفقار تو
در فراق منکران اگر از دیده غائبی
شکر خدا که جلوه نمودی ز نشأتین
در بزم عارفان اگر از دیده غائبی
از هیبت تو آتش جان بر خلیل تن
گردید گلستان اگر از دیده غائبی
از جذبۀ تو ماهی دل در بحار جان
گشته است جاودان اگر از دیده غائبی
گردیده ذات پاک تو از عالم ازل
معطوف حاجیان اگر از دیده غائبی
از راه دل به سوی تو آیند روز و شب
همواره سالکان اگر از دیده غائبی
در راه حق « کمال » چو شد بندۀ علی
گردیده جان فشان اگر از دیده غائبی
همواره در سراچۀ قلبش نشسته ای
ای یار مهربان اگر از دیده غائبی