شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۶۱۰
کمال خجندی
کمال خجندی( غزلیات )
59

شمارهٔ ۶۱۰

نیست از سوز تو جانرا نه گزیر
سر ندارد ز سر خنجر تیز تو ستیز
و نه گریز آرزو میبرم آن سوز زهی آتش طبع
خاطرم می کشد آن تیغ زهی خاطر تیز
گفتهای زلف کجم دار بدست و مگوی
ماند این هم به همان نکته که کج دار و مریز
نیست شرط ادب ای گرد بر آن در منشین
زحمت خود برای باد از آن که برخیز
خلق گویند گریز از ستم زلف و رخش
روز روشن به چنین بند چه امکان گریز
هر که خواند از سخنم وصف رخ خوب تو گفت
نکند کس به ازین معنی ناز ک انگیز
دست زد در رسن زلف تو دزدیده کمال
بافتی دزد در دستش هم از آنجا آویز