شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۰۷۶
کمال خجندی
کمال خجندی( غزلیات )
51

شمارهٔ ۱۰۷۶

هر لحظه بما از نو رسد تحفة دردی
اگر این نبدی عاشق درویش چه خوردی
دل چاره درد تو به این کرد که خون شد
این چاره نبودی دل بیچاره چه کردی
میسوخت سراپای وجودم ز دل گرم
گرمی نزدم هر دم ازین غم دم سردی
حوران کفن من همه در روی بمالند
با خاک لحد گر برم از کوی تو گردی
عاشق بشه فرد یگانه ننشیند
گر نیست چو فرزین ز دو عالم شده فردی
کو بار سبک روح که بهر دل مجروح
سازیم ز خاک قدمش مرهم دردی
تا چند کمال این همه درمان طلبیدنه
رنجی بر و دردی طلاب از باطن مردی