شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۳۷ - وله یمدحه ببلد الری و بهنیه بالنیروز.!
کمال الدین اسماعیل
کمال الدین اسماعیل( قصاید )
113

شمارهٔ ۳۷ - وله یمدحه ببلد الری و بهنیه بالنیروز.!

بزرگوارا روزت همیشه نوروزست
چو وقت گل همه اوقات عمر تو خوش باد
بدامن تو هر آنکو گلی فشاند بقصد
بسان گل همه عمرض زخار مفرش باد
چو لاله هر که برت رخ نمی نهد بر خاک
گر آب صرف خورد در مزاجش آتش باد
کجا چو سر و درین روزگار آزادیست
ببندگی تو استاده، دست بر کش باد
چو شاه خلق تو عرض سپاه لطف دهد
سلاح دارش سوسن، گلش سپرکش باد
بقصد مذهب نعمان هر آنکه سعی کند
ز باد قهر تو چون لاله دل مشُوش باد
حسود بدرگ اگر پرده کژ دهد با تو
چنان بریشم ناساز در کشاکش باد
بران طویله که جاه عریض تو بکشند
کمینه لاغری آن سپهر ابرش باد
بقصد جان عدو چون کمان کینه کشی
مسیر عزم تو پرتاب تیر آرش باد
سوی مصاعد رفعت که نسر واقع شد
همای رایت قدر تو مرغ مرعش باد
زکعبتین شب و روز در سکّرۀ چرخ
چو تاج نرگس نقش مقاصدت شش باد
چو نیست لایق قربان جاه تو خصمت
ز تیر حادثه باری دلش چو ترکش باد
سلیل سلب تو یک دانۀ قلادۀ مجد
که جان جانها برخی آن پری وش باد
اگر چه دامن کوهست جای پروردشش
چو لاله از دم لطف تو خرّم وکش باد
برای نازکی پای سایه پروردش
بساط کوه که خار است اطلس ورش باد
کسی که دست سیه جز بخانه ات خواهد
به پنجه های سیه خانه اش منقّش باد
به باز همّت عالی اگر بپیمایی
چهار طاق فلک جمله کم ز یک رش باد