شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۰۱
هلالی جغتایی
هلالی جغتایی( غزلیات )
109

غزل شمارهٔ ۱۰۱

آب حیات حسنت گل برگ تر ندارد
طعم دهان تنگت تنگ شکر ندارد
ای دیده، تیز منگر در روی نازک او
کز غایت لطافت تاب نظر ندارد
در هر گذر که باشی، نتوان گذشتن از تو
آری، چو جانی و کس از جان گذر ندارد
سگ را بخون آهو رخصت مده، که مسکین
از رشک چشم مستت خون در جگر ندارد
در عشق تو هلالی از ترک سر بسر شد
دیوانه است و عاشق، پروای سر ندارد