شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۵۳۰
حکیم نزاری
حکیم نزاری( غزلیات )
46

شمارهٔ ۵۳۰

چه خواهی دید جز خود را گرت در پیش بنشاند
به چشم خود کسی او را تواند دید نتواند
خیال محض می دانی چه باشد ، خویشتن بینی
نمی داند که نادان است و پندارد که می داند
در آن معرض که مردان خدا بین اند خودبین را
به یک جو بر نمی آید اگر صد جان برافشاند
ارادت چیست تسلیم و مسلم کیست ؟ مستغرق
به طوفانت دهد تسلیم و وز تکلیف برهاند
در آن کشتی نشین یارا در آن دریای بی پایان
که نه بیمش ز طوفان است و نه موجش بگرداند
نه بر ساحل نه بر دریا قضا دیگر نخواهد شد
توکل بر خدا چون ناخدا کشتی فرو راند
ز کثرت در گذر ار نه ابالیس از تو نشکیبد
به رغبت جان بده ار نه عزازیل از تو بستاند
من و تو مشترک باشد موحد کی شود مشرک
مگر وقتی که لوح من علیها فان فرو خواند
اگر خواهی که جمله حشر و نشر بشناسی
نزاری را طلب تا او قیامت با تو بشناسد