شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۴۳۱
حکیم نزاری
حکیم نزاری( غزلیات )
49

شمارهٔ ۴۳۱

منکر می خواره از حد می برد
پرده خلوت نشینان می درد
محتسب تشنیع های معتبر
می زند با آن که خود هم می خورد
می فروشد جامه تقوا به می
مردم آزاری به جان وا می خرد
خرمن اوقات غارت می کند
دام تزویر و حیل می گسترد
این همه احداد بی توجیه نیست
کز کنار او در میان می آورد
هم بدو عاید شود افعال او
چون پس و پیش عدالت ننگرد
مردمی باید که در سر و علن
چون نزاری خون خورد جان پرورد
مست باشد از سماوات العلا
بر براق همت آسان بگذرد
مرغ جان بر سدره دارد آشیان
کو به بال شوق جانان می پرد