81
شمارهٔ ۲۷۶
بار دگر هوایِ نشابورم آرزوست
بر کف گرفته شیرۀ انگورم آرزوست
خوش در کنارِ دوست میان نخ و نسیج
تا روز خفته در شبِ دیجورم آرزوست
او از پیِ عیادتِ من رنجه کرده پای
بنهاده دست بر دلِ رنجورم آرزوست
لولویِ زیرِ حُقّۀ لعلِ لبش نهان
پیدا ز حقّه لولویِ منشورم آرزوست
تا گوش من بگیرد و در حلق ریزدم
افتاده هالک و شده مخمورم آرزوست
آوازۀ رقیب که دردِ سرم ازوست
چون بانگِ نا خوشِ دهل از دورم آرزوست
می خواهمش به حلق در آویخته ز دار
نه نه دو نیم کرده به ساطورم آرزوست
از قهستان شده به خراسان زمان زمان
آوازۀ نزاریِ مهجورم آرزوست