شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۴۵
قدسی مشهدی
قدسی مشهدی( غزلیات )
61

شمارهٔ ۲۴۵

مبادا کام جان از عیش، تا کام از الم گیرد
فسون عافیت بر دل مخوان، تا خو به غم گیرد
برون آ نیمشب از خانه، تا عالم شود روشن
کسی تا کی سراغ آفتاب از صبحدم گیرد؟
جفا خواهد که از طبع تو آیین جفا جوید
ستم خواهد که از خوی تو تعلیم ستم گیرد
نمی دانم که کرد این راه، سر، دانم که هر گامی
ز شوق زخم خارم، دیده پیشی بر قدم گیرد
نهم بر نقش پای خویش دایم دیده در کویش
که شاید رفته رفته دیده ام جای قدم گیرد
بود کوتاه از دامان مستی دست روشندل
برآرد از دل خود زنگ، چون آیینه نم گیرد