شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۳۸
قدسی مشهدی
قدسی مشهدی( غزلیات )
69

شمارهٔ ۱۳۸

ما را ز دست جور تو پای گریز نیست
راحت، نصیب دیده خونابه ریز نیست
شد سنگ، خاک در کف طفلان ز انتظار
داغم ازین خرابه که دیوانه خیز نیست
با دشمنم چه کار که از بی تعلقی
با دوست هم مرا سر و برگ ستیز نیست
در بزم اهل درد به یک جو نمی خرند
گر شیشه ای ز سنگ بلا ریزریز نیست
خوبان این دیار ندارند یک شهید
دردا که تیغ غمزه درین شهر تیز نیست
گویا ز چشم حلقه زلفش فتاده است
باد صبا که می وزد و مشک بیز نیست
داغم که دم ز سوز محبت چرا زند
پروانه را که بال و پر شعله ریز نیست
قدسی فتاده ام به طلسمی که چون قفس
صد رخنه بیش دارد و راه گریز نیست