شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۱
قاآنی
قاآنی( غزلیات )
103

غزل شمارهٔ ۱۱

قوت من باده قوتم یارست
وآدمی را همین دو درکارست
عیش آدم بود به قوت و قوت
قوت و قوت نیست مردارست
هر ولایت که خوبرویی هست
هرکه جز اوست نقش دیوارست
ای که گفتی مبین به صورت خوب
صورت خوب بهر دیدارست
گوش اگر نشنود حکایت یار
بر بناگوش مردمان بارست
چشم اگر ننگرد به صورت خوب
پیشه بر روی آدمی عارست
دل به مستی ربود نرگس دوست
به خدا مست نیست هشیارست
چشم یار ار چه هست خواب آلود
اندرو هرچه فتنه بیدارست
دستم ای همسفر ز دست بدار
که مرا پای دل گرفتارست
خودکشم رنج و خودکنم شکوه
درد عشق ای رفیق بسیارست
بر من مست چند طعنه زنی
آخر ای زاهد این چه آزارست
گر عبادت به مردم آزاریست
زان عبادت خدای بیزارست
من ز دریا روم تو از خشکی
به سوی کعبه راه بسیارست
نفس بیدار گفت دارم شیخ
نه چنانست نقش پندارست
موشکافست طبع قاآنی
از چنین طبع جای زنهارست