شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۵۱۴
فروغی بسطامی
فروغی بسطامی( غزلیات )
65

غزل شمارهٔ ۵۱۴

دوش مستانه چه خوش گفت قدح پیمایی
که به از گوشهٔ می خانه ندیدم جایی
آنچنان بی خبرم ساخت نگاه ساقی
که نه از می خبرم هست و نه از مینایی
با تو ای می غم ایام فراموشم شد
که فرح بخش و طرب خیز و نشاط افزایی
ترک سرمستی و در کردن خون هشیاری
طفل نادانی و در بردن دل دانایی
کافر عشق تو آزاده ز هر آیینی
بستهٔ زلف تو آسوده ز هر سودایی
ذره را پرتو مهر تو کند خورشیدی
قطره را گردش جام تو کند دریای
عشق بازان تو را با مه و خورشید چه کار
کاهل بینش نروند از پی هر زیبایی
بر سر کوی تو جان را خوشی خواهم داد
زان که خوش صورت و خوش سیرت و خوش سیمایی
از کمند تو فروغی به سلامت بجهد
که ستم پیشه و عاشق کش و بی پروایی