192
موج
تو در چشم من همچو موجی 
خروشنده و سرکش و ناشکیبا 
که هر لحظه ات می کشاند به سویی
نسیم هزار آرزوی فریبا 
تو موجی 
تو موجی و دریای حسرت مکانت 
پریشانِ رنگین افقهای فردا 
نگاه مه آلودهٔ دیدگانت 
تو دائم به خود در ستیزی 
تو هرگز نداری سکونی 
تو دائم ز خود می گریزی 
تو آن ابر آشفتهٔ نیلگونی
چه می شد خدا یا ...
چه می شد اگر ساحلی دور بودم ؟
شبی با دو بازوی بُگشودهٔ خود
تو را می ربودم ... تو را می ربودم 

